loading...
Islamic News
iman بازدید : 23 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)
ناگفته هایی شنیدنی از نهضت اسلامی تونس 


به گزارش شیعه آنلاین، با توجه به شناخت قدیمی حجة الاسلام و المسلمین استاد سید هادی خسروشاهی با مسائل مغرب عربی از جمله کشور تونس و آشنایی دیرینه ایشان با رهبری حرکت های اسلامی منطقه از جمله "حرکت النهضه تونس" و به مناسبت حوادث اخیر این کشور، در این زمینه گفتگوئی با ایشان داشتیم که متن آن را در ادامه می خوانیم.
 
با توجه به حوادث اخیر تونس نگاه های جهان اسلام و آزادی خواهان جهان به مسئله بیداری اسلامی در مغرب عربی و رهبری نهضت اسلامی تونس، بویژه استاد شیخ راشد الغنوشی است... برای شروع این گفتگو بی مناسبت نیست که نخست از آشنایی جنابعالی با شیخ راشد و دیگر رهبران حرکت اسلامی تونس سخن بگویید!
جریان آشنایی من با شیخ راشد غنوشی و یکی دو نفر دیگر از رهبران بعدی حرکت اسلامی تونس به حدود چهل سال پیش و دورانی که این برادران دانشجو بودند و هنوز موجودیت جنبش خود را اعلام نکرده بودند، بر می گردد. در آن دوران، در کشور الجزایر کنفرانس های سالانه ای از سوی «وزارت شئون مذهبی» تحت عنوان: «ملتقی الفکر الاسلامی» تشکیل می شد که در آن دهها نفر از شخصیت ها و اندیشمندان برجسته جهان اسلام ـ از جمله خود الجزایر ـ و با حضور بیش از 1500 نفر از دانشجویان دانشگاه های آن کشور، در مدت یک هفته، و بطور فشرده، صبح و عصر، طی سخنرانی ها و جلسات پرسش و پاسخ، به بررسی مسائل عقیدتی و موضوعات مهم دنیای امروز می پرداختند.

این کنفرانس همه ساله در یکی از استان های الجزائر برای آشنایی بیشتر مردم آن استان با مسائل اسلامی تشکیل می گردید که من در هفت کنفرانس منعقده در: تیزی اوزو، عنابه، تلمسان، طمزاست، بجایه و دو بار در الجزیره ـ پایتخت ـ حضور و شرکت داشتم و به نوبه خود، به سخنرانی و بحث و گفتگو پرداختم. بطور طبیعی در این کنفرانس پرجمعیت، امکان آشنایی با همۀ شرکت کنندگان وجود نداشت ولی با توجه به نشاط دوران جوانی، بنده سعی می کردم که علاوه بر اساتید و فرهیختگانی که از بلاد دیگر آمده بودند با بعضی از دانشجویان و جوانان فعال شرکت کننده در جلسات آشنایی داشته باشم.

یکی از این جوانان، برادر بسیار عزیز و ارجمند عباسی مدنی بود که در آن زمان، به عنوان یکی از دانشگاهیان شناخته می شد و بعداً حرکت اسلامی «جبهه نجات اسلامی الجزائر» را تأسیس نمود و رهبری آن را به عهده گرفت که پس از پیروزی قاطع در انتخابات، این حرکت توسط ژنرال های فرانکوفیل وابسته به دوران استعمار فرانسه، انتخابات باطل و با قتل عام مردم و بخشی از رهبری و اعضاء جبهۀ نجات اسلامی، به شدت سرکوب گردید و عباسی مدنی و علی بلحاج و دیگران هم زندانی شدند!..

از تونس نوعاً شیخ محمد المستاوی، مدیر مجله ماهانه «جوهر الاسلام» در این کنفرانس ها حضور می یافت که با ایشان روابط برادرانه و تبادل فرهنگی برقرار گردید... در یکی از کنفرانس ها، ایشان به حضور چند نفر از دانشجویان اسلام گرای تونس در الجزائر اشاره کرد که برای آشنایی با شخصیت های جهان اسلام و شرکت در جلسات کنفرانس به این کشور آمده اند.. که: عبدالفتاح مورو، فاضل البلدی، حمید النیفرو راشد الغنوشی از آن جمله بودند...

این عده علاقه خاصی به مالک بن نبی داشتند ولی ایشان علیرغم اینکه می گفتند صاحب اندیشه ضرورت تشکیل کنفرانس اندیشه اسلامی در الجزائر پس از پایان سلطۀ فرهنگی استعمارگران فرانسوی بود، متأسفانه در جلسات عمومی کنفرانس شرکت نمی کرد و دوستان و علاقمندان ایشان، به منزل ایشان می رفتند و او برای آن ها سخنرانی می کرد.

بنده نیز به تشویق و ترغیب دوستان تونسی یکی دو بار در این جلسات شرکت نمودم و به تعبیر راشد الغنوشی، با «علامه»ای روبرو شدم که در مغرب عربی، بی نظیر بود... در این کنفرانس و جلسه منزل مالک بن نبی، من با راشد و دوستان همراهش آشنا شدم و این مجموعه، به اضافه یکی دو نفر دیگر، بعدها پایه گزار اصلی جنبش «الأتجاه الاسلامی» در تونس شدند.

البته بحث درباره تاریخ دقیق پیدایش این جنبش و اهداف آن نیازمند فرصت دیگری است، ولی بهرحال مجموعه تونسی علاقمند به مالک بن نبی، که خود را تأثیرپذیر از اندیشه های وی معرفی می کنند، آغازگر ایجاد یک حرکت اسلامی در میان جوانان تونسی شدند که اغلب آن ها تا زمان سرکوب توسط حبیب بورقیبه و سپس زین العابدین بن علی ـ و تاکنون نیز ـ به حرکت خود وفادار ماندند، اما متأسفانه آقای حمید النیفر، حبیب الجورشی و یکی دو نفر دیگر، ضمن انشعاب از «الاتجاه الاسلامی»، یک سازمان جدید تحت عنوان الیسار الاسلامی ـ چپ اسلامی ـ بوجود آوردند که مخالف «اندیشه های اخوانی» برادران بود و ماهنامه ای هم منتشر می کردند که بعضی از شماره های آن را برای بنده فرستادند... و متأسفانه این چپ اسلامی در نهایت از «سکولاریسم منهای اسلام» سر درآورد!

.. بهرحال این سابقه و آشنائی نخستین من با شیخ راشد بود و مدتی این رابطه قطع شد، ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و امکان ارتباط با حرکت های اسلامی، از نو به برادران «وصل»! شدیم و به همکاری فرهنگی پرداختیم که داستان چگونگی آن طولانی است و انشاءالله در کتاب نیمه تمام «حرکت اسلامی تونس» به آن خواهم پرداخت...
 
موقعیت و مقام علمی و فرهنگی شیخ راشد در چه مرحله ایست؟
شیخ راشد تحصیلات مقدماتی را در روستای خود به پایان رساند و سپس به شهر «قابس» و بعد به پایتخت آمد و در دانشگاه معروف الزیتونه تحصیلات خود را به پایان رساند و بعد برای اخذ فوق لیسانس در رشته فلسفه به مصر و سوریه رفت و سپس برای اخذ دکتری در دانشگاه سوربون فرانسه به تحصیل ادامه داد و به موازات آن به فعالیت های اجتماعی و سیاسی در بین دانشجویان مسلمان پرداخت و پس از مراجعت به «تونس» ضمن تدریس در مراکز فرهنگی و نشر مقالات، در کنار برادران همفکر خود حرکت «الاتجاه الاسلامی» را تأسیس نمود... و به علت همین فعالیت ها و تأسیس یک سازمان سیاسی ـ اسلامی، بارها دستگیر و زندانی شد که بار اول در سال 1981 م به یازده سال زندان محکوم گردید و به دنبال آزادی موقت، به علت ادامه فعالیت در سال 1987 مجدداً بازداشت و به حبس ابد محکوم شد. اما حبیب بورقبیه، رئیس جمهور معلوم الحال سکولار و وابسته فکری به غرب، خواستار «ریشه کن کردن اساس این حرکت» و اعدام وی گردید... که با برکناری وی از مقام خود توسط «بن علی»، شیخ از زندان آزاد شد و از کشور خارج شد...

در این دوران بنده در ایتالیا بودم که پس از آگاهی از آزادی وی و حضور در منطقه «لوگانو» در نزد برادران اخوانی مصر و سوریه ـ مهندس یوسف ندا و استاد غالب همت ـ به دیدار وی رفتم که بسیار شادمان گردید... البته راشد در آغاز دوره حکومت دیکتاتوری بن علی نیز بطور غیابی محاکمه و باز به «حبس ابد» محکوم شد!
 
محاکمه او در دوره بورقیبه ظاهراً خیلی حساس و بحث انگیز بود، اتهام وی در دادگاه چه بود؟
بورقیبه هوادار سکولاریسم بود و از هرگونه حرکت اسلامی و یا انجام وظایف مذهبی، و حتی روزه گیری در ماه مبارک رمضان، جلوگیری می کرد و روی همین اصل خواستار سرکوب کامل حرکت اسلامی بود...

بنده ماجرای محاکمه و دادگاه و آخرین دفاعیه وی را سال ها پیش در چند شماره از روزنامه اطلاعات منتشر ساخته ام، در اینجا فقط سخنانی را که پس از آخرین دفاعیه بیان کرده است، نقل می کنیم، آخرین پیام شیخ راشد، در دادگاه تونس و پیش از صدور حکم ظالمانه.. چنین بود:

حمد بر خداوند و درود بر پیامبر خدا. 
خداوند را به خاطر نعمت بزرگی که بر من ارزانی داشت سپاس می گویم و شکر بی پایان دارم که توفیق داد بتوانم این حرکت مبارک را به عنوان پایگاه دعوت به توحید و صلح و آزادی و برادری و دمکراسی، پایه گذاری کنم.
من به صراحت از این منبر، اعلام می کنم که با هرگونه خشونتی به هر دلیلی که برای حل اختلافات سیاسی و فکری، اعمال شود، مخالف هستم. ما بر این باور هستیم که همگی قربانیان اصرار بر استمرارمان در پی گیری حقوق قانونی خود، بویژه حق مشروع خود در تجمع و بیان عقیده در چهارچوب آزادی و قانون، هستیم.
آقای قاضی!
دادگاه شما هر حکمی که می خواهد صادر کند، ولی بی تردید فقط حکمی اجرا خواهد شد که خداوند آن را بر سرنوشت ما رقم زده است.
من به همه برادران و دوستان خود وصیت می کنم که حکم دادگاه برضد من، هرچه باشد، هرگز هیچکس به فکر انتقام گیری نباشد. من ایمان دارم که خون من به زودی این سرزمین را با خیر و برکت و نعمت آبیاری خواهد نمود.
من در اینجا از همه کسانی که در مسئله ما همراه ما بوده اند، سپاسگزارم بویژه از آقایان وکلای مدافع در دادگاه و روزنامه نگاران و همه نیروهای دمکراتیک در داخل و خارج...
آقایان!
من اطمینان دارم که آثار این دادگاه دو بار تکرار خواهد شد. یک بار در تاریخ برای نسل های آینده و یک بار در پیشگاه خداوند، در روز رستاخیز.
«وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»
ـ و به زودی ستمکاران خواهند دانست که با چه طوفانی روبرو خواهند شد. ـ
صدق الله العظیم
تونس، 22 سپتامبر 1987: راشد الغنوشی
                                                                                  
دیدگاه شیخ راشد درباره انقلاب اسلامی چگونه بود و آیا تحولاتی در اندیشه او نسبت به انقلاب اسلامی ایجاد شده است؟
بطور کلی دیدگاه شیخ راشد و رهبری حرکت «الاتجاه الاسلامی» که بعدها به «حرکت النهضه» تغییر نام یافت درباره انقلاب اسلامی ایران از آغاز کاملاً مثبت و منصفانه بوده است. نوشته ها و مقالات خود شیخ راشد، چه در «المعرفه» و یا روزنامه «العقیده» و چه در مصاحبه ها، گواه روشنی بر صدق گفته های او در دفاع از انقلاب اسلامی است.

البته بنده درواقع قسمتی از نوشته های شیخ راشد را که درباره امام خمینی و انقلاب اسلامی در شماره های مجله «المعرفه» تحت عناوین مختلف، مانند: «وانتصر الاسلام» و: «قاده الحرکه الاسلامیه المعاصره» و: «الرسول ینتخب ایران للقیاده» منتشر ساخته بود ترجمه نموده ام که تحت عنوان کلی: «حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام» چندین بار چاپ و منتشر شده است.
  
متأسفانه شیخ راشد بیشتر به همین دلیل در تونس به دادگاه کشیده شد و پس از رهائی و خروج از کشور هم علیرغم فشار همه جانبه آل سعود و ارتجاع عرب و حتی محروم شدن از سفر به بعضی از بلاد عربی (و حتی ایران! به خاطر قهر بن علی!!) حاضر نشد که از عقیده خود در اصالت و صداقت نظام اسلامی ایران بردارد و همچنان تا به امروز، از کلیت انقلاب اسلامی دفاع کرده است... اما در این اواخر، چنانکه در دیدار اخیر من با وی در لندن، بیان داشت، نگرانی هایی برای او از طرف بعضی از افراد تونسی که به تشیع گرویده اند ایجاد شده است که تقریباً پذیرش آن برای او مشکل است...

شیخ راشد می گفت: برادری تونسی که قبلاً با حرکت ما همکاری داشت، تغییر عقیده داد و به تشیع گروید و این حق او است و ما اعتراضی به او نداریم، اما او کتابی تألیف کرده و دهها بار و به زبان های مختلف از طرف نهادهای جمهوری اسلامی و در «قم» تجدید چاپ شده که گویا او «هدایت» یافته و ما همچنان در «ضالت» هستیم و این امر با ادعای ایران در جمع بین کلمه مسلمین سازگار نیست و یا عده ای از برادران شیعه که به تونس سفر کرده اند، بسته هایی از تربت خاص برای سجده در مساجد قرار داده اند که باز با روش و سنت مردم تونس سازگار نیست و البته هیچ بعید نیست که این خود نوعی توطئه برای دور کردن مسلمانان سنی از برادران شیعی باشد، ولی بهرحال نیازمند علاج و اقدام جمهوری اسلامی است.

متأسفانه توضیحات اینجانب برای اقناع او کافی به نظر نیامد و حتی در کتاب اخیر خود، البته بطور عالمانه و با برداشت یک عالم سنی، از نوع حکومت ولایت فقیه انتقاد کرده است. که این نکته البته یک بحث علمی ـ فقهی را می طلبد.

بهرحال باید قبول کرد که «باطل و ضال» نامیدن برادران اهل توحید، یا اهانت به بزرگان و مقدسات آن ها، حتی در حد لعن و سب، امری نیست که بتوان بر آن صحه گذاشت و یا از برادران اهل سنت خواست که آن ها را نادیده بگیرند!

خوشبختانه فتوای اخیر آیت الله خامنه ای حفظه الله و به دنبال ایشان بعضی از مراجع در حرمت اهانت به مقدسات مذاهب دیگر، این تشویش و نگرانی را برطرف ساخت و حتی بعضی از سلفی های تندرو در لبنان، برای همکاری با اهل تشیع در زمینه های گوناگون ابراز تمایل کرده اند...
 
جنابعالی بعضی از تألیفات شیخ راشد را ترجمه و منتشر ساخته اید، توضیحاتی در این باره بی مناسبت نخواهد بود.
شیخ راشد علاوه بر مقالات بسیار که در جرائد تونس و دیگر کشورها منتشر شده، تألیفاتی نیز دارد که علاوه بر عربی، به زبان های: انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی، ترکی و فارسی ترجمه و به چاپ رسیده است. تألیفات عمده وی عبارت است از:
 
طریقنا الی الحضاره.
نحن و الغرب 
حق الاختلاف و واجب وحده الصف 
القضیه الفلسطینه ... 
المرأه بین القران و واقع المسلمین 
حقوق المواطنه فی الدوله الاسلامیه 
الحرکه الاسلامیه و مسأله التغییر 
مقاربات فی العلمانیه و المجتمع، المدنی 
من تجربه الحرکه الاسلامیه فی تونس 
مقالات 
الامام الخمینی و التجدید 
الحریات العامه فی الدوله الاسلامیه
 
این ها البته بخشی از تألیفات شیخ راشد است و فقط سه چهار جلد از این کتاب ها به فارسی ترجمه و منتشر شده است. القضیه الفلسطینه و الامام الخمینی توسط اینجانب و الحریات العامه توسط جناب آقای حسین صابری ترجمه و به چاپ رسیده است...
 
شیخ راشد در مقدمه چاپ اول کتاب اخیر خود که به نام «آزادی های عمومی در حکومت اسلامی» در ایران منتشر شده است، آن را به شخصیت های برجسته معاصر دنیای اسلام اهداء کرده است.

راشد می نویسد: «این کتاب را به همۀ کسانی که بر من و امت اسلامی و بشریت منت دارند و در کار اسلام و احیای حق و عدالت می کوشند، اهداء می کنم. به پیشگامان مکتب اسلام و در رأس آنان جمال الدین افغانی، محمد عبده و رشیدرضا...
و به پدران معنوی ام و پیشاپیش همه، شهید حسن البنا، مولانا ابوالاعلی مودودی، استاد مالک بن نبی، رهبر انقلاب اسلامی معاصر امام خمینی، علامه شهید محمدباقر صدر...
و به شهیدان اسلام در همه جای جهان: عبدالله عزام در جهاد با استعمار کمونیستی، علامه اسماعیل فاروقی، و مالکوم ایکس ـ در امریکا ـ، و مصطفی بویعلی، عبدالرؤف العریبی، محمد منصوری در نبرد اخیر الجزائر...
و به زندانیان اسلامگرا در تونس و الجزائر و مغرب و در طلیعه آنها: صادق شورو، علی عریض، حبیب لوز، حماد جیالی، شیخ عباس مدنی، شیخ علی بلحاج، شیخ ربانی، عبدالسلام یاسین..
و به همه آنان که مشعل اسلام را در دست و پرچم آن را بر دوش گرفته اند و با سربلندی و اعتدال، همراه با دردها و رنج های بشر امروز، این آئین را در همه جا می گسترانند و برای رسیدن به دنیایی خالی از کفر و ظلم و فقر و استبداد، تلاش می کنند...»

این خلاصه یا سطوری از مقدمه شیخ راشد بر کتاب است که نشان دهنده روح پاک و فراگیر اسلامی ـ انسانی وی می باشد... بی مناسبت نیست اشاره بشود که عمده ترین اتهام راشد الغنوشی در آخرین محاکمه که با حکم حبس ابد روبرو شد، دفاع وی از امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران در نشریه «المعرفه» ارگان رسمی سازمان «الاتجاه الاسلامی» بود... و عجیب آنکه تنها سند دادگاه برای اثبات ارتباط غنوشی با ایران اسلامی، خرید تعدادی از کتاب وی: «مقالات» ـ چاپ پاریس، توسط اینجانب و سفارت ایران در واتیکان ـ بود... در صورتی که ما این کتاب را، از ناشر کتاب: «الکروان» پاریس ـ برای توزیع بین جوانان عرب مسلمان در ایتالیا و ارسال به بعضی از انجمن های اسلامی در اروپا خریداری کرده بودیم و هزینه آن هم فقط بیست هزار فرانک فرانسه بوده که ناگهان مطبوعات وابسته به آل سعود و صدام بعثی در غرب، مانند، روزنامه و مجله: الشرق الاوسط، المجله و الدستور و .. آن را رقمی معادل دویست هزار دلار نامیدند! که گویا جمهوری اسلامی برای کمک به این حرکت آن را پرداخته است... البته این ادعا کذب محض و جعل خالص بود وگرنه سند حواله بانکی ما ـ سفارت ایران در واتیکان ـ به دار الکروال فقط 20 هزار فرانک فرانسه بود.

سند دیگر دادگاه در محکومیت شیخ راشد آن بود که گویا اینجانب در یک مصاحبه مطبوعاتی در خارج، گفته بودم که شیخ راشد به جای محاکمه باید به ریاست جمهوری اسلامی تونس، انتخاب شود! این ادعا را مطبوعات تونس و همپالگی های آن در مطبوعات ارتجاع عرب به تفصیل پوشش دادند.
 
 
تحلیل جنابعالی از وضعیت کنونی تونس و علل آن چیست؟ و فکر می کنید که سیاست های خصمانه رئیس جمهوری فراری و دولت مردان این کشور علیه اسلامگرایان تا چه حد در بحران اخیر نقش داشته است؟
تردیدی نیست که خفقان به وجود آمده از دیکتاتوری 23 ساله ژنرال زین العابدین بن علی در کشور، به اضافه سرکوب کامل حرکت های اسلامی و دیگر مخالفان سیاسی در تونس و به قول وی دادن «پاسخ با مشت آهنین» ! سرانجام ثمره و نتیجه خود را آشکار ساخت... دشمنی با عقاید و سنت های مردم مسلمان و بدل ساختن تونس، به یک مرکز فحشاء و فساد به بهانه «ترویج توریسم» و جلب گردشگران غربی، و شیوخ نفتی خلیج فارس، به اضافه فقر فراگیر و تورم و بیکاری و گرانی، از عوامل اصلی پیدایش قیام اخیر بود...

عقده های درونی مردم مسلمان که حتی به دستور بن علی، مراسم عبادی واجب آن ها محدود شده بود و اذان از رادیو و تلویزیون، به بهانه ایجاد مزاحمت برای دیگران بویژه توریست های غیرمسلمان!، پخش نمی گردید و سلب آزادی و امنیت از افراد و گروه های معارض و از همه بدتر استمرار حکومت خودکامه وی و غارت اموال عمومی توسط همسر و اعضاء خانواده اش باعث خشم مردم گردید و مرگ یک جوان بیکار دانشگاهی که خود را به آتش کشیده بود، بهانه خوبی برای ابراز خشم و نفرت بر کل نظام و حاکمیت غیرمردمی گردید... و دیدیم که بن علی در سخنرانی اول خود، این افراد را «تروریست های نقاب زده» نامید اما در سخنرانی دوم «صدای انقلاب مردم» را مانند شاه شنید و در سخنرانی سوم اعلام کرد که در انتخابات بعدی خود را کاندیدا نخواهد کرد! و در این مسیر دهها نفر توسط نیروهای پلیس وی به قتل رسیدند، اما خشم مردم افزونتر گردید تا توانست بن علی را از کشور بیرون کند.

البته پس مانده های رژیم و بویژه اعضاء حزب التجمع الدستوری الدیمقراطی! حاکم ـ مانند حزب الوطنی الدیمقراطی مصر! ـ می کوشند که نظام را به نحوی برپا نگه دارند و «شاهپور بختیاری» از نوع تونسی آن، به عنوان موهوم به اصطلاح ایجاد دولت وحدت ملی! تلاش می کند و نیروهای امنیتی هم برای ارعاب مردم، علاوه بر قتل مردم عادی با غارت اموال عمومی و آتش زدن اماکن و محلات مردم، سعی می کنند که مردم را به سکوت وادار نمایند. اما ظاهراً نیروهای اپوزیسیون با این امر موافق نیستند ولی بی تردید هرگونه غفلتی و هرگونه سازشی، به هر بهانه ای موجب تثبیت ریشه های باقیمانده از رژیم سابق خواهد بود، بویژه که آل سعود گویا می کوشد که برای جلوگیری از گسترش دامنه اعتراض ها در تونس و سرایت آن به دیگر کشورهای عربی استبدادی با حاکمیت های مادام العمری و یا موروثی، به نحوی اوضاع را آرام و تثبیت کنند، اگر گروه های مخالف، در پشتیبانی قاطع از مردم به میدان نیایند، متأسفانه باید گفت که آینده روشنی در افق برای مردم تونس دیده نمی شود!

در چنین شرایطی، رهبری غیرسازشکار و به میدان آمدن سران سازمان های مخالف، برای تحقق و تکامل پیروزی یک ضرورت اجتناب ناپذیر است... و اگر رهبران مخالف همچنان در خارج از کشور بمانند و یا اجازه ورود نیابند، مردم شجاع و مسلمان تونس، پس از مدتی و احتمالاً به دنبال سرکوب وحشیانه به دستور و حمایت حقوق بشری های امپریالیسم غربی، دلسرد و خاموش خواهند شد که امید داریم چنین نشود...
 
نهضت اسلامی تونس و استاد غنوشی در تحولات جدید تونس تا چه حد می توانند مؤثر واقع شوند؟
بی تردید نهضت اسلامی تونس، ریشه در عمق تونس دارد و چون مردم تونس مسلمان هستند و با اقدامات غیرمشروع زورگویان حاکم، پس از پیروزی بر استعمار و بیرون راندن اشغالگران فرانسوی، همواره مخالف بوده اند، ولی متأسفانه فرانکوفیل ها، مانند دیگر عناصر فرصت طلب در هر جای دیگر دنیا، بلافاصله پس از پیروزی مردم، مناصب و پست های عمده و کلیدی را اشغال کردند و مردم و رهبران اسلام گرا، عقب رانده شدند و به همین دلیل سالیان درازی حبیب بورقیبه ـ هوادار سرسخت به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و برقراری روابط با اسرائیل ـ تا 84 سالگی بر اریکه قدرت نشست و بعد از او هم ژنرال بن علی 23 سال تمام با سرکوب مردم و زندانی کردن رهبری حرکت های مخالف، اعم از اسلامی و غیراسلامی، سلطنت کرد و گویا قرار بوده که مانند حاکمان مصر و لیبی و یمن و سودان و غیره، در هر انتخاباتی شرکت کند و مانند آنها، 99% آراء را هم بدست آورد!.. اما این بار قیام مردم تونس او را ناکام نمود و بن علی مجبور به فرار از کشور گردید.

بهرحال شیخ راشد که هنوز اجازه ورود به کشور خود را بدست نیاورده است، می تواند در ایجاد تحولات مورد نظر مردم، نقش اساسی داشته باشد.. گرچه هم اکنون بقیه افراد وابسته به جنبش نهضت آزاد شده اند و در درون کشور به مبارزه برای ایجاد تحول بنیادین، علیرغم فشار باند باقیمانده رژیم بن علی، فعالیت می کنند.
 
اگر قرار باشد جریان اسلامگرای تونس حضور پررنگی در تحولات سیاسی این کشور و جهان اسلام ایفا کند، چه نکاتی را باید مورد توجه قرار دهد و از مواضع و رویکردهایی بپرهیزد؟
انشاء الله که رهبری حرکت اسلامی تونس خود متوجه نکاتی باشند که باید مورد توجه قرار گیرد.. ولی اشاره به این موضوع بی مناسبت نیست که با توجه به شرایط داخلی جامعه تونس و تکثرگرائی سیاسی و تعدد احزاب معارض، باید در نخستین مراحل، همه سازمان ها و گروه ها را به همکاری دعوت کند و تا آن ها، به مبارزه مسلحانه علیه نظام جدید دست نزنند به همکاری خود ادامه دهد.. و از سوی دیگر قبل از اجرای احکام اسلامی باید شرایط زندگی سالم و رفاه معقول برای مردم تونس را فراهم آورند تا زمینه برای برقراری یک نظام اسلامی عادلانه راستین فراهم آید... وگرنه گرم کردن نبرد با شعار منهای عمل، نتیجه مثبتی نخواهد داشت... ـ تندروی هایی از نوع آن چه که بخشی از افراد وابسته به نهضت الجزائر بلافاصله پس از پیروزی کاندیداهای جبهه نجات اسلامی، آن ها را آغاز کردند، حداقل در میان بخشی از مردم جامعه که با روش خاصی زندگی می کردند ـ مورد قبول نخواهد بود و در نتیجه، ثمرۀ مطلوب بدست نخواهد آمد.

اعتدال و میانه روی در امور، همانطور که سیرۀ پیامبر اکرم(ص) در آغاز از آن حکایت دارد، نکته اساسی برای موفقیت و استمرار پیروزی است... با شعارهای تند بر ضد مظاهر غیر اسلامی و یا اعدام های بی مبنا و متکی به مستندات غیرشرعی، و همچنین مصادره اموال بدون مجوز منطقی و مشروع و... نمی توان بر دل ها حکومت کرد...
 
فکر می کنید با این تحولات اخیر تعامل کشورهای غربی به ویژه فرانسه و آمریکا با اسلامگرایان چگونه خواهد بود؟
چگونگی تعامل امپریالیسم غربی و مولود نامشروع آن که به نام اسرائیل معروف است، از همان آغاز حرکت مردم تونس روشن گردید.. غرب در کلیت خود و اسرائیل بمثابه عامل نظامی امپریالیسم در منطقه ـ و در قلب بلاد اسلامی ـ از پیروزی احتمالی اسلامگرایان ابراز نگرانی کردند و حتی اعلام نمودند که نباید پیروزی انقلاب اسلامی ایران در تونس تکرار گردد!

البته اگر اعلام هم نمی کردند کاملاً روشن بود که آن ها هرگز با پیروزی اسلام گرایان موافق نیستند و روی همین اصل هم به سران احزاب و سازمان های سیاسی سکولار و ملی گرا و حتی کمونیستی تونس، که در فرانسه و بلاد دیگر به سر می بردند، اجازه ورود به کشور داده شد اما اسلام گرایان از جمله شیخ راشد هنوز موفق به دریافت مجوز: برای ورود به میهن خود نشده اند.. و این توطئه و یا اشتباه دیگری از سیاست ورزان ناآگاه غربی است که میدان را در عمل برای افراط گرایان و تندروان باز می کنند و اسلام گرایان معتدل، منطق شناس را از حق مشروع و قانونی خود ـ بازگشت به میهن ـ محروم می سازند.. البته تصور ما اینست که شیخ راشد و دیگر اعضاء وابسته به حرکت اسلامی تونس، بهر نحوی که مقدور باشد، باید هرچه زودتر به وطن خود باز گردند و در این راه از بازداشت و دیپورت! و این قبیل امور نهراسند، چراکه اداره امور و رهبری یک حرکت و نیروبخشی مردم مسلمان، از راه دور مقدور نخواهد بود.

به یاد داریم که امام خمینی(ره) وقتی که شنید غربی ها و جناب بختیار اظهار کرده اند که فعلا صلاح نیست که ایشان به ایران برگردند و ممکن است آشوب! بیشتر گردد، امام بلافاصله اعلام کردند که به وطن بر می گردند، گرچه در آن شرایط با هرگونه خطری روبرو بودند... امام بعداً در گفتگویی فرمودند: وقتی این ها گفتند که صلاح نیست من برگردم، متوجه شدم که باید هرچه زودتر برگردم! و آثار این تصمیم شجاعانه را هم البته همگان شاهد بودیم.
 
احزاب و یا گروه های اسلام گرای دیگر در تونس پس از استقلال بوجود نیامد؟

چرا، در تونس سازمان ها و گروه های اسلام گرای متعددی پس از استقلال اعلام موجودیت کردند که نخستین آن ها شاید «جماعه التبلیغ والدعوه بود که در سال 1967 میلادی توسط شیخ محمد ادریس اعلام موجودیت نمود. علاوه بر آن «حزب التحریر» نیز که هوادار احیاء خلافت اسلامی است، شعبه ای در تونس ایجاد کرد و گروهی از جوانان را جذب نمود. «الحزب الاسلامی الشوروی» ـ حزب اسلامی شورائی ـ هم در سال 1980 بوجود آمد و سپس سازمان «الجهاد الاسلامی» توسط «حبیب الضاوی» پایه گذاری شد که پس از مدتی نامبرده همراه یکی دیگر از اعضاء توسط حبیب بورقیبه اعدام شد... «حرکت الاتجاه الاسلامی» که توسط شیخ راشد و دوستانش در سال 1981 اعلام موجودیت نمود، در واقع سازمان یافته ترین و فراگیرترین سازمان های اسلامی در تونس بود که علیرغم سرکوب و اعدام و زندان و تبعید، در دوران بورقیبه و بن علی، همچنان فعال بوده و روابط تشکیلاتی آن با اعضاء خود، در داخل و خارج باقی مانده است...

این حرکت از آغاز دارای برنامه و تشکیلات کاملاً منسجم بوده و برای اداره امور کشور، با توجه به عضویت جوانان تحصیل کرده و نخبۀ تونسی در آن آمادگی کامل دارد و در میان نسل جوان مسلمان تونس نفوذ فوق العاده ای دارد و از سوی دیگر رهبر کنونی آن، شیخ راشد از عقلانیت و تدبیر ویژه ای برخوردار است و اگر بتواند به تونس بازگردد، بی شک می تواند نقش عمده ای در اصلاح امور کشور و خروج از بحران، بعهده بگیرد...
 
بحران اخیر تونس چه تأثیراتی بر کشورهای اسلامی منطقه می تواند بگذارد؟

واکنش مثبت و اقدامات مردم کشورهای منطقه در قبال حوادث تونس، نوع تأثیر قیام مردم تونس را در این بلاد نشان می دهد... و با توجه به اینکه اغلب حاکمیت های این کشورها وضع مشابهی دارند و مثلاً آقای مبارک 30 سالست که صندلی ریاست را چسبیده و آقای سرهنگ قذائی 44 سال است که خود را مالک بلامنازع لیبی می داند و یا رئیس جمهوری یمن، با تصویب قانونی!، می خواهد مادام العمر! در این مقام باقی بماند... باید منتظر قیام مردم و تغییر و تحول بنیادین در این کشورها بود... چون با زور سرنیزه می توان مدتی مردم را ساکت نمود، ولی دور کردن مردم از معتقدات مذهبی، به اضافه شیوع فقر و گرسنگی و بیکاری فراگیر، سرانجام سرنوشتی بهتر از آنچه که برای شاه و بن علی و صدام پیش آمد، برای آن ها نخواهد داشت. و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. صدق الله
iman بازدید : 27 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

ناگفته هایی شنیدنی از نهضت اسلامی تونس 


به گزارش شیعه آنلاین، با توجه به شناخت قدیمی حجة الاسلام و المسلمین استاد سید هادی خسروشاهی با مسائل مغرب عربی از جمله کشور تونس و آشنایی دیرینه ایشان با رهبری حرکت های اسلامی منطقه از جمله "حرکت النهضه تونس" و به مناسبت حوادث اخیر این کشور، در این زمینه گفتگوئی با ایشان داشتیم که متن آن را در ادامه می خوانیم.
 
با توجه به حوادث اخیر تونس نگاه های جهان اسلام و آزادی خواهان جهان به مسئله بیداری اسلامی در مغرب عربی و رهبری نهضت اسلامی تونس، بویژه استاد شیخ راشد الغنوشی است... برای شروع این گفتگو بی مناسبت نیست که نخست از آشنایی جنابعالی با شیخ راشد و دیگر رهبران حرکت اسلامی تونس سخن بگویید!
جریان آشنایی من با شیخ راشد غنوشی و یکی دو نفر دیگر از رهبران بعدی حرکت اسلامی تونس به حدود چهل سال پیش و دورانی که این برادران دانشجو بودند و هنوز موجودیت جنبش خود را اعلام نکرده بودند، بر می گردد. در آن دوران، در کشور الجزایر کنفرانس های سالانه ای از سوی «وزارت شئون مذهبی» تحت عنوان: «ملتقی الفکر الاسلامی» تشکیل می شد که در آن دهها نفر از شخصیت ها و اندیشمندان برجسته جهان اسلام ـ از جمله خود الجزایر ـ و با حضور بیش از 1500 نفر از دانشجویان دانشگاه های آن کشور، در مدت یک هفته، و بطور فشرده، صبح و عصر، طی سخنرانی ها و جلسات پرسش و پاسخ، به بررسی مسائل عقیدتی و موضوعات مهم دنیای امروز می پرداختند.

این کنفرانس همه ساله در یکی از استان های الجزائر برای آشنایی بیشتر مردم آن استان با مسائل اسلامی تشکیل می گردید که من در هفت کنفرانس منعقده در: تیزی اوزو، عنابه، تلمسان، طمزاست، بجایه و دو بار در الجزیره ـ پایتخت ـ حضور و شرکت داشتم و به نوبه خود، به سخنرانی و بحث و گفتگو پرداختم. بطور طبیعی در این کنفرانس پرجمعیت، امکان آشنایی با همۀ شرکت کنندگان وجود نداشت ولی با توجه به نشاط دوران جوانی، بنده سعی می کردم که علاوه بر اساتید و فرهیختگانی که از بلاد دیگر آمده بودند با بعضی از دانشجویان و جوانان فعال شرکت کننده در جلسات آشنایی داشته باشم.

یکی از این جوانان، برادر بسیار عزیز و ارجمند عباسی مدنی بود که در آن زمان، به عنوان یکی از دانشگاهیان شناخته می شد و بعداً حرکت اسلامی «جبهه نجات اسلامی الجزائر» را تأسیس نمود و رهبری آن را به عهده گرفت که پس از پیروزی قاطع در انتخابات، این حرکت توسط ژنرال های فرانکوفیل وابسته به دوران استعمار فرانسه، انتخابات باطل و با قتل عام مردم و بخشی از رهبری و اعضاء جبهۀ نجات اسلامی، به شدت سرکوب گردید و عباسی مدنی و علی بلحاج و دیگران هم زندانی شدند!..

از تونس نوعاً شیخ محمد المستاوی، مدیر مجله ماهانه «جوهر الاسلام» در این کنفرانس ها حضور می یافت که با ایشان روابط برادرانه و تبادل فرهنگی برقرار گردید... در یکی از کنفرانس ها، ایشان به حضور چند نفر از دانشجویان اسلام گرای تونس در الجزائر اشاره کرد که برای آشنایی با شخصیت های جهان اسلام و شرکت در جلسات کنفرانس به این کشور آمده اند.. که: عبدالفتاح مورو، فاضل البلدی، حمید النیفرو راشد الغنوشی از آن جمله بودند...

این عده علاقه خاصی به مالک بن نبی داشتند ولی ایشان علیرغم اینکه می گفتند صاحب اندیشه ضرورت تشکیل کنفرانس اندیشه اسلامی در الجزائر پس از پایان سلطۀ فرهنگی استعمارگران فرانسوی بود، متأسفانه در جلسات عمومی کنفرانس شرکت نمی کرد و دوستان و علاقمندان ایشان، به منزل ایشان می رفتند و او برای آن ها سخنرانی می کرد.

بنده نیز به تشویق و ترغیب دوستان تونسی یکی دو بار در این جلسات شرکت نمودم و به تعبیر راشد الغنوشی، با «علامه»ای روبرو شدم که در مغرب عربی، بی نظیر بود... در این کنفرانس و جلسه منزل مالک بن نبی، من با راشد و دوستان همراهش آشنا شدم و این مجموعه، به اضافه یکی دو نفر دیگر، بعدها پایه گزار اصلی جنبش «الأتجاه الاسلامی» در تونس شدند.

البته بحث درباره تاریخ دقیق پیدایش این جنبش و اهداف آن نیازمند فرصت دیگری است، ولی بهرحال مجموعه تونسی علاقمند به مالک بن نبی، که خود را تأثیرپذیر از اندیشه های وی معرفی می کنند، آغازگر ایجاد یک حرکت اسلامی در میان جوانان تونسی شدند که اغلب آن ها تا زمان سرکوب توسط حبیب بورقیبه و سپس زین العابدین بن علی ـ و تاکنون نیز ـ به حرکت خود وفادار ماندند، اما متأسفانه آقای حمید النیفر، حبیب الجورشی و یکی دو نفر دیگر، ضمن انشعاب از «الاتجاه الاسلامی»، یک سازمان جدید تحت عنوان الیسار الاسلامی ـ چپ اسلامی ـ بوجود آوردند که مخالف «اندیشه های اخوانی» برادران بود و ماهنامه ای هم منتشر می کردند که بعضی از شماره های آن را برای بنده فرستادند... و متأسفانه این چپ اسلامی در نهایت از «سکولاریسم منهای اسلام» سر درآورد!

.. بهرحال این سابقه و آشنائی نخستین من با شیخ راشد بود و مدتی این رابطه قطع شد، ولی پس از پیروزی انقلاب اسلامی و امکان ارتباط با حرکت های اسلامی، از نو به برادران «وصل»! شدیم و به همکاری فرهنگی پرداختیم که داستان چگونگی آن طولانی است و انشاءالله در کتاب نیمه تمام «حرکت اسلامی تونس» به آن خواهم پرداخت...
 
موقعیت و مقام علمی و فرهنگی شیخ راشد در چه مرحله ایست؟
شیخ راشد تحصیلات مقدماتی را در روستای خود به پایان رساند و سپس به شهر «قابس» و بعد به پایتخت آمد و در دانشگاه معروف الزیتونه تحصیلات خود را به پایان رساند و بعد برای اخذ فوق لیسانس در رشته فلسفه به مصر و سوریه رفت و سپس برای اخذ دکتری در دانشگاه سوربون فرانسه به تحصیل ادامه داد و به موازات آن به فعالیت های اجتماعی و سیاسی در بین دانشجویان مسلمان پرداخت و پس از مراجعت به «تونس» ضمن تدریس در مراکز فرهنگی و نشر مقالات، در کنار برادران همفکر خود حرکت «الاتجاه الاسلامی» را تأسیس نمود... و به علت همین فعالیت ها و تأسیس یک سازمان سیاسی ـ اسلامی، بارها دستگیر و زندانی شد که بار اول در سال 1981 م به یازده سال زندان محکوم گردید و به دنبال آزادی موقت، به علت ادامه فعالیت در سال 1987 مجدداً بازداشت و به حبس ابد محکوم شد. اما حبیب بورقبیه، رئیس جمهور معلوم الحال سکولار و وابسته فکری به غرب، خواستار «ریشه کن کردن اساس این حرکت» و اعدام وی گردید... که با برکناری وی از مقام خود توسط «بن علی»، شیخ از زندان آزاد شد و از کشور خارج شد...

در این دوران بنده در ایتالیا بودم که پس از آگاهی از آزادی وی و حضور در منطقه «لوگانو» در نزد برادران اخوانی مصر و سوریه ـ مهندس یوسف ندا و استاد غالب همت ـ به دیدار وی رفتم که بسیار شادمان گردید... البته راشد در آغاز دوره حکومت دیکتاتوری بن علی نیز بطور غیابی محاکمه و باز به «حبس ابد» محکوم شد!
 
محاکمه او در دوره بورقیبه ظاهراً خیلی حساس و بحث انگیز بود، اتهام وی در دادگاه چه بود؟
بورقیبه هوادار سکولاریسم بود و از هرگونه حرکت اسلامی و یا انجام وظایف مذهبی، و حتی روزه گیری در ماه مبارک رمضان، جلوگیری می کرد و روی همین اصل خواستار سرکوب کامل حرکت اسلامی بود...

بنده ماجرای محاکمه و دادگاه و آخرین دفاعیه وی را سال ها پیش در چند شماره از روزنامه اطلاعات منتشر ساخته ام، در اینجا فقط سخنانی را که پس از آخرین دفاعیه بیان کرده است، نقل می کنیم، آخرین پیام شیخ راشد، در دادگاه تونس و پیش از صدور حکم ظالمانه.. چنین بود:

حمد بر خداوند و درود بر پیامبر خدا. 
خداوند را به خاطر نعمت بزرگی که بر من ارزانی داشت سپاس می گویم و شکر بی پایان دارم که توفیق داد بتوانم این حرکت مبارک را به عنوان پایگاه دعوت به توحید و صلح و آزادی و برادری و دمکراسی، پایه گذاری کنم.
من به صراحت از این منبر، اعلام می کنم که با هرگونه خشونتی به هر دلیلی که برای حل اختلافات سیاسی و فکری، اعمال شود، مخالف هستم. ما بر این باور هستیم که همگی قربانیان اصرار بر استمرارمان در پی گیری حقوق قانونی خود، بویژه حق مشروع خود در تجمع و بیان عقیده در چهارچوب آزادی و قانون، هستیم.
آقای قاضی!
دادگاه شما هر حکمی که می خواهد صادر کند، ولی بی تردید فقط حکمی اجرا خواهد شد که خداوند آن را بر سرنوشت ما رقم زده است.
من به همه برادران و دوستان خود وصیت می کنم که حکم دادگاه برضد من، هرچه باشد، هرگز هیچکس به فکر انتقام گیری نباشد. من ایمان دارم که خون من به زودی این سرزمین را با خیر و برکت و نعمت آبیاری خواهد نمود.
من در اینجا از همه کسانی که در مسئله ما همراه ما بوده اند، سپاسگزارم بویژه از آقایان وکلای مدافع در دادگاه و روزنامه نگاران و همه نیروهای دمکراتیک در داخل و خارج...
آقایان!
من اطمینان دارم که آثار این دادگاه دو بار تکرار خواهد شد. یک بار در تاریخ برای نسل های آینده و یک بار در پیشگاه خداوند، در روز رستاخیز.
«وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»
ـ و به زودی ستمکاران خواهند دانست که با چه طوفانی روبرو خواهند شد. ـ
صدق الله العظیم
تونس، 22 سپتامبر 1987: راشد الغنوشی
                                                                                  
دیدگاه شیخ راشد درباره انقلاب اسلامی چگونه بود و آیا تحولاتی در اندیشه او نسبت به انقلاب اسلامی ایجاد شده است؟
بطور کلی دیدگاه شیخ راشد و رهبری حرکت «الاتجاه الاسلامی» که بعدها به «حرکت النهضه» تغییر نام یافت درباره انقلاب اسلامی ایران از آغاز کاملاً مثبت و منصفانه بوده است. نوشته ها و مقالات خود شیخ راشد، چه در «المعرفه» و یا روزنامه «العقیده» و چه در مصاحبه ها، گواه روشنی بر صدق گفته های او در دفاع از انقلاب اسلامی است.

البته بنده درواقع قسمتی از نوشته های شیخ راشد را که درباره امام خمینی و انقلاب اسلامی در شماره های مجله «المعرفه» تحت عناوین مختلف، مانند: «وانتصر الاسلام» و: «قاده الحرکه الاسلامیه المعاصره» و: «الرسول ینتخب ایران للقیاده» منتشر ساخته بود ترجمه نموده ام که تحت عنوان کلی: «حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام» چندین بار چاپ و منتشر شده است.
  
متأسفانه شیخ راشد بیشتر به همین دلیل در تونس به دادگاه کشیده شد و پس از رهائی و خروج از کشور هم علیرغم فشار همه جانبه آل سعود و ارتجاع عرب و حتی محروم شدن از سفر به بعضی از بلاد عربی (و حتی ایران! به خاطر قهر بن علی!!) حاضر نشد که از عقیده خود در اصالت و صداقت نظام اسلامی ایران بردارد و همچنان تا به امروز، از کلیت انقلاب اسلامی دفاع کرده است... اما در این اواخر، چنانکه در دیدار اخیر من با وی در لندن، بیان داشت، نگرانی هایی برای او از طرف بعضی از افراد تونسی که به تشیع گرویده اند ایجاد شده است که تقریباً پذیرش آن برای او مشکل است...

شیخ راشد می گفت: برادری تونسی که قبلاً با حرکت ما همکاری داشت، تغییر عقیده داد و به تشیع گروید و این حق او است و ما اعتراضی به او نداریم، اما او کتابی تألیف کرده و دهها بار و به زبان های مختلف از طرف نهادهای جمهوری اسلامی و در «قم» تجدید چاپ شده که گویا او «هدایت» یافته و ما همچنان در «ضالت» هستیم و این امر با ادعای ایران در جمع بین کلمه مسلمین سازگار نیست و یا عده ای از برادران شیعه که به تونس سفر کرده اند، بسته هایی از تربت خاص برای سجده در مساجد قرار داده اند که باز با روش و سنت مردم تونس سازگار نیست و البته هیچ بعید نیست که این خود نوعی توطئه برای دور کردن مسلمانان سنی از برادران شیعی باشد، ولی بهرحال نیازمند علاج و اقدام جمهوری اسلامی است.

متأسفانه توضیحات اینجانب برای اقناع او کافی به نظر نیامد و حتی در کتاب اخیر خود، البته بطور عالمانه و با برداشت یک عالم سنی، از نوع حکومت ولایت فقیه انتقاد کرده است. که این نکته البته یک بحث علمی ـ فقهی را می طلبد.

بهرحال باید قبول کرد که «باطل و ضال» نامیدن برادران اهل توحید، یا اهانت به بزرگان و مقدسات آن ها، حتی در حد لعن و سب، امری نیست که بتوان بر آن صحه گذاشت و یا از برادران اهل سنت خواست که آن ها را نادیده بگیرند!

خوشبختانه فتوای اخیر آیت الله خامنه ای حفظه الله و به دنبال ایشان بعضی از مراجع در حرمت اهانت به مقدسات مذاهب دیگر، این تشویش و نگرانی را برطرف ساخت و حتی بعضی از سلفی های تندرو در لبنان، برای همکاری با اهل تشیع در زمینه های گوناگون ابراز تمایل کرده اند...
 
جنابعالی بعضی از تألیفات شیخ راشد را ترجمه و منتشر ساخته اید، توضیحاتی در این باره بی مناسبت نخواهد بود.
شیخ راشد علاوه بر مقالات بسیار که در جرائد تونس و دیگر کشورها منتشر شده، تألیفاتی نیز دارد که علاوه بر عربی، به زبان های: انگلیسی، فرانسه، اسپانیایی، ترکی و فارسی ترجمه و به چاپ رسیده است. تألیفات عمده وی عبارت است از:
 
طریقنا الی الحضاره.
نحن و الغرب 
حق الاختلاف و واجب وحده الصف 
القضیه الفلسطینه ... 
المرأه بین القران و واقع المسلمین 
حقوق المواطنه فی الدوله الاسلامیه 
الحرکه الاسلامیه و مسأله التغییر 
مقاربات فی العلمانیه و المجتمع، المدنی 
من تجربه الحرکه الاسلامیه فی تونس 
مقالات 
الامام الخمینی و التجدید 
الحریات العامه فی الدوله الاسلامیه
 
این ها البته بخشی از تألیفات شیخ راشد است و فقط سه چهار جلد از این کتاب ها به فارسی ترجمه و منتشر شده است. القضیه الفلسطینه و الامام الخمینی توسط اینجانب و الحریات العامه توسط جناب آقای حسین صابری ترجمه و به چاپ رسیده است...
 
شیخ راشد در مقدمه چاپ اول کتاب اخیر خود که به نام «آزادی های عمومی در حکومت اسلامی» در ایران منتشر شده است، آن را به شخصیت های برجسته معاصر دنیای اسلام اهداء کرده است.

راشد می نویسد: «این کتاب را به همۀ کسانی که بر من و امت اسلامی و بشریت منت دارند و در کار اسلام و احیای حق و عدالت می کوشند، اهداء می کنم. به پیشگامان مکتب اسلام و در رأس آنان جمال الدین افغانی، محمد عبده و رشیدرضا...
و به پدران معنوی ام و پیشاپیش همه، شهید حسن البنا، مولانا ابوالاعلی مودودی، استاد مالک بن نبی، رهبر انقلاب اسلامی معاصر امام خمینی، علامه شهید محمدباقر صدر...
و به شهیدان اسلام در همه جای جهان: عبدالله عزام در جهاد با استعمار کمونیستی، علامه اسماعیل فاروقی، و مالکوم ایکس ـ در امریکا ـ، و مصطفی بویعلی، عبدالرؤف العریبی، محمد منصوری در نبرد اخیر الجزائر...
و به زندانیان اسلامگرا در تونس و الجزائر و مغرب و در طلیعه آنها: صادق شورو، علی عریض، حبیب لوز، حماد جیالی، شیخ عباس مدنی، شیخ علی بلحاج، شیخ ربانی، عبدالسلام یاسین..
و به همه آنان که مشعل اسلام را در دست و پرچم آن را بر دوش گرفته اند و با سربلندی و اعتدال، همراه با دردها و رنج های بشر امروز، این آئین را در همه جا می گسترانند و برای رسیدن به دنیایی خالی از کفر و ظلم و فقر و استبداد، تلاش می کنند...»

این خلاصه یا سطوری از مقدمه شیخ راشد بر کتاب است که نشان دهنده روح پاک و فراگیر اسلامی ـ انسانی وی می باشد... بی مناسبت نیست اشاره بشود که عمده ترین اتهام راشد الغنوشی در آخرین محاکمه که با حکم حبس ابد روبرو شد، دفاع وی از امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران در نشریه «المعرفه» ارگان رسمی سازمان «الاتجاه الاسلامی» بود... و عجیب آنکه تنها سند دادگاه برای اثبات ارتباط غنوشی با ایران اسلامی، خرید تعدادی از کتاب وی: «مقالات» ـ چاپ پاریس، توسط اینجانب و سفارت ایران در واتیکان ـ بود... در صورتی که ما این کتاب را، از ناشر کتاب: «الکروان» پاریس ـ برای توزیع بین جوانان عرب مسلمان در ایتالیا و ارسال به بعضی از انجمن های اسلامی در اروپا خریداری کرده بودیم و هزینه آن هم فقط بیست هزار فرانک فرانسه بوده که ناگهان مطبوعات وابسته به آل سعود و صدام بعثی در غرب، مانند، روزنامه و مجله: الشرق الاوسط، المجله و الدستور و .. آن را رقمی معادل دویست هزار دلار نامیدند! که گویا جمهوری اسلامی برای کمک به این حرکت آن را پرداخته است... البته این ادعا کذب محض و جعل خالص بود وگرنه سند حواله بانکی ما ـ سفارت ایران در واتیکان ـ به دار الکروال فقط 20 هزار فرانک فرانسه بود.

سند دیگر دادگاه در محکومیت شیخ راشد آن بود که گویا اینجانب در یک مصاحبه مطبوعاتی در خارج، گفته بودم که شیخ راشد به جای محاکمه باید به ریاست جمهوری اسلامی تونس، انتخاب شود! این ادعا را مطبوعات تونس و همپالگی های آن در مطبوعات ارتجاع عرب به تفصیل پوشش دادند.
 
 
تحلیل جنابعالی از وضعیت کنونی تونس و علل آن چیست؟ و فکر می کنید که سیاست های خصمانه رئیس جمهوری فراری و دولت مردان این کشور علیه اسلامگرایان تا چه حد در بحران اخیر نقش داشته است؟
تردیدی نیست که خفقان به وجود آمده از دیکتاتوری 23 ساله ژنرال زین العابدین بن علی در کشور، به اضافه سرکوب کامل حرکت های اسلامی و دیگر مخالفان سیاسی در تونس و به قول وی دادن «پاسخ با مشت آهنین» ! سرانجام ثمره و نتیجه خود را آشکار ساخت... دشمنی با عقاید و سنت های مردم مسلمان و بدل ساختن تونس، به یک مرکز فحشاء و فساد به بهانه «ترویج توریسم» و جلب گردشگران غربی، و شیوخ نفتی خلیج فارس، به اضافه فقر فراگیر و تورم و بیکاری و گرانی، از عوامل اصلی پیدایش قیام اخیر بود...

عقده های درونی مردم مسلمان که حتی به دستور بن علی، مراسم عبادی واجب آن ها محدود شده بود و اذان از رادیو و تلویزیون، به بهانه ایجاد مزاحمت برای دیگران بویژه توریست های غیرمسلمان!، پخش نمی گردید و سلب آزادی و امنیت از افراد و گروه های معارض و از همه بدتر استمرار حکومت خودکامه وی و غارت اموال عمومی توسط همسر و اعضاء خانواده اش باعث خشم مردم گردید و مرگ یک جوان بیکار دانشگاهی که خود را به آتش کشیده بود، بهانه خوبی برای ابراز خشم و نفرت بر کل نظام و حاکمیت غیرمردمی گردید... و دیدیم که بن علی در سخنرانی اول خود، این افراد را «تروریست های نقاب زده» نامید اما در سخنرانی دوم «صدای انقلاب مردم» را مانند شاه شنید و در سخنرانی سوم اعلام کرد که در انتخابات بعدی خود را کاندیدا نخواهد کرد! و در این مسیر دهها نفر توسط نیروهای پلیس وی به قتل رسیدند، اما خشم مردم افزونتر گردید تا توانست بن علی را از کشور بیرون کند.

البته پس مانده های رژیم و بویژه اعضاء حزب التجمع الدستوری الدیمقراطی! حاکم ـ مانند حزب الوطنی الدیمقراطی مصر! ـ می کوشند که نظام را به نحوی برپا نگه دارند و «شاهپور بختیاری» از نوع تونسی آن، به عنوان موهوم به اصطلاح ایجاد دولت وحدت ملی! تلاش می کند و نیروهای امنیتی هم برای ارعاب مردم، علاوه بر قتل مردم عادی با غارت اموال عمومی و آتش زدن اماکن و محلات مردم، سعی می کنند که مردم را به سکوت وادار نمایند. اما ظاهراً نیروهای اپوزیسیون با این امر موافق نیستند ولی بی تردید هرگونه غفلتی و هرگونه سازشی، به هر بهانه ای موجب تثبیت ریشه های باقیمانده از رژیم سابق خواهد بود، بویژه که آل سعود گویا می کوشد که برای جلوگیری از گسترش دامنه اعتراض ها در تونس و سرایت آن به دیگر کشورهای عربی استبدادی با حاکمیت های مادام العمری و یا موروثی، به نحوی اوضاع را آرام و تثبیت کنند، اگر گروه های مخالف، در پشتیبانی قاطع از مردم به میدان نیایند، متأسفانه باید گفت که آینده روشنی در افق برای مردم تونس دیده نمی شود!

در چنین شرایطی، رهبری غیرسازشکار و به میدان آمدن سران سازمان های مخالف، برای تحقق و تکامل پیروزی یک ضرورت اجتناب ناپذیر است... و اگر رهبران مخالف همچنان در خارج از کشور بمانند و یا اجازه ورود نیابند، مردم شجاع و مسلمان تونس، پس از مدتی و احتمالاً به دنبال سرکوب وحشیانه به دستور و حمایت حقوق بشری های امپریالیسم غربی، دلسرد و خاموش خواهند شد که امید داریم چنین نشود...
 
نهضت اسلامی تونس و استاد غنوشی در تحولات جدید تونس تا چه حد می توانند مؤثر واقع شوند؟
بی تردید نهضت اسلامی تونس، ریشه در عمق تونس دارد و چون مردم تونس مسلمان هستند و با اقدامات غیرمشروع زورگویان حاکم، پس از پیروزی بر استعمار و بیرون راندن اشغالگران فرانسوی، همواره مخالف بوده اند، ولی متأسفانه فرانکوفیل ها، مانند دیگر عناصر فرصت طلب در هر جای دیگر دنیا، بلافاصله پس از پیروزی مردم، مناصب و پست های عمده و کلیدی را اشغال کردند و مردم و رهبران اسلام گرا، عقب رانده شدند و به همین دلیل سالیان درازی حبیب بورقیبه ـ هوادار سرسخت به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و برقراری روابط با اسرائیل ـ تا 84 سالگی بر اریکه قدرت نشست و بعد از او هم ژنرال بن علی 23 سال تمام با سرکوب مردم و زندانی کردن رهبری حرکت های مخالف، اعم از اسلامی و غیراسلامی، سلطنت کرد و گویا قرار بوده که مانند حاکمان مصر و لیبی و یمن و سودان و غیره، در هر انتخاباتی شرکت کند و مانند آنها، 99% آراء را هم بدست آورد!.. اما این بار قیام مردم تونس او را ناکام نمود و بن علی مجبور به فرار از کشور گردید.

بهرحال شیخ راشد که هنوز اجازه ورود به کشور خود را بدست نیاورده است، می تواند در ایجاد تحولات مورد نظر مردم، نقش اساسی داشته باشد.. گرچه هم اکنون بقیه افراد وابسته به جنبش نهضت آزاد شده اند و در درون کشور به مبارزه برای ایجاد تحول بنیادین، علیرغم فشار باند باقیمانده رژیم بن علی، فعالیت می کنند.
 
اگر قرار باشد جریان اسلامگرای تونس حضور پررنگی در تحولات سیاسی این کشور و جهان اسلام ایفا کند، چه نکاتی را باید مورد توجه قرار دهد و از مواضع و رویکردهایی بپرهیزد؟
انشاء الله که رهبری حرکت اسلامی تونس خود متوجه نکاتی باشند که باید مورد توجه قرار گیرد.. ولی اشاره به این موضوع بی مناسبت نیست که با توجه به شرایط داخلی جامعه تونس و تکثرگرائی سیاسی و تعدد احزاب معارض، باید در نخستین مراحل، همه سازمان ها و گروه ها را به همکاری دعوت کند و تا آن ها، به مبارزه مسلحانه علیه نظام جدید دست نزنند به همکاری خود ادامه دهد.. و از سوی دیگر قبل از اجرای احکام اسلامی باید شرایط زندگی سالم و رفاه معقول برای مردم تونس را فراهم آورند تا زمینه برای برقراری یک نظام اسلامی عادلانه راستین فراهم آید... وگرنه گرم کردن نبرد با شعار منهای عمل، نتیجه مثبتی نخواهد داشت... ـ تندروی هایی از نوع آن چه که بخشی از افراد وابسته به نهضت الجزائر بلافاصله پس از پیروزی کاندیداهای جبهه نجات اسلامی، آن ها را آغاز کردند، حداقل در میان بخشی از مردم جامعه که با روش خاصی زندگی می کردند ـ مورد قبول نخواهد بود و در نتیجه، ثمرۀ مطلوب بدست نخواهد آمد.

اعتدال و میانه روی در امور، همانطور که سیرۀ پیامبر اکرم(ص) در آغاز از آن حکایت دارد، نکته اساسی برای موفقیت و استمرار پیروزی است... با شعارهای تند بر ضد مظاهر غیر اسلامی و یا اعدام های بی مبنا و متکی به مستندات غیرشرعی، و همچنین مصادره اموال بدون مجوز منطقی و مشروع و... نمی توان بر دل ها حکومت کرد...
 
فکر می کنید با این تحولات اخیر تعامل کشورهای غربی به ویژه فرانسه و آمریکا با اسلامگرایان چگونه خواهد بود؟
چگونگی تعامل امپریالیسم غربی و مولود نامشروع آن که به نام اسرائیل معروف است، از همان آغاز حرکت مردم تونس روشن گردید.. غرب در کلیت خود و اسرائیل بمثابه عامل نظامی امپریالیسم در منطقه ـ و در قلب بلاد اسلامی ـ از پیروزی احتمالی اسلامگرایان ابراز نگرانی کردند و حتی اعلام نمودند که نباید پیروزی انقلاب اسلامی ایران در تونس تکرار گردد!

البته اگر اعلام هم نمی کردند کاملاً روشن بود که آن ها هرگز با پیروزی اسلام گرایان موافق نیستند و روی همین اصل هم به سران احزاب و سازمان های سیاسی سکولار و ملی گرا و حتی کمونیستی تونس، که در فرانسه و بلاد دیگر به سر می بردند، اجازه ورود به کشور داده شد اما اسلام گرایان از جمله شیخ راشد هنوز موفق به دریافت مجوز: برای ورود به میهن خود نشده اند.. و این توطئه و یا اشتباه دیگری از سیاست ورزان ناآگاه غربی است که میدان را در عمل برای افراط گرایان و تندروان باز می کنند و اسلام گرایان معتدل، منطق شناس را از حق مشروع و قانونی خود ـ بازگشت به میهن ـ محروم می سازند.. البته تصور ما اینست که شیخ راشد و دیگر اعضاء وابسته به حرکت اسلامی تونس، بهر نحوی که مقدور باشد، باید هرچه زودتر به وطن خود باز گردند و در این راه از بازداشت و دیپورت! و این قبیل امور نهراسند، چراکه اداره امور و رهبری یک حرکت و نیروبخشی مردم مسلمان، از راه دور مقدور نخواهد بود.

به یاد داریم که امام خمینی(ره) وقتی که شنید غربی ها و جناب بختیار اظهار کرده اند که فعلا صلاح نیست که ایشان به ایران برگردند و ممکن است آشوب! بیشتر گردد، امام بلافاصله اعلام کردند که به وطن بر می گردند، گرچه در آن شرایط با هرگونه خطری روبرو بودند... امام بعداً در گفتگویی فرمودند: وقتی این ها گفتند که صلاح نیست من برگردم، متوجه شدم که باید هرچه زودتر برگردم! و آثار این تصمیم شجاعانه را هم البته همگان شاهد بودیم.
 
احزاب و یا گروه های اسلام گرای دیگر در تونس پس از استقلال بوجود نیامد؟

چرا، در تونس سازمان ها و گروه های اسلام گرای متعددی پس از استقلال اعلام موجودیت کردند که نخستین آن ها شاید «جماعه التبلیغ والدعوه بود که در سال 1967 میلادی توسط شیخ محمد ادریس اعلام موجودیت نمود. علاوه بر آن «حزب التحریر» نیز که هوادار احیاء خلافت اسلامی است، شعبه ای در تونس ایجاد کرد و گروهی از جوانان را جذب نمود. «الحزب الاسلامی الشوروی» ـ حزب اسلامی شورائی ـ هم در سال 1980 بوجود آمد و سپس سازمان «الجهاد الاسلامی» توسط «حبیب الضاوی» پایه گذاری شد که پس از مدتی نامبرده همراه یکی دیگر از اعضاء توسط حبیب بورقیبه اعدام شد... «حرکت الاتجاه الاسلامی» که توسط شیخ راشد و دوستانش در سال 1981 اعلام موجودیت نمود، در واقع سازمان یافته ترین و فراگیرترین سازمان های اسلامی در تونس بود که علیرغم سرکوب و اعدام و زندان و تبعید، در دوران بورقیبه و بن علی، همچنان فعال بوده و روابط تشکیلاتی آن با اعضاء خود، در داخل و خارج باقی مانده است...

این حرکت از آغاز دارای برنامه و تشکیلات کاملاً منسجم بوده و برای اداره امور کشور، با توجه به عضویت جوانان تحصیل کرده و نخبۀ تونسی در آن آمادگی کامل دارد و در میان نسل جوان مسلمان تونس نفوذ فوق العاده ای دارد و از سوی دیگر رهبر کنونی آن، شیخ راشد از عقلانیت و تدبیر ویژه ای برخوردار است و اگر بتواند به تونس بازگردد، بی شک می تواند نقش عمده ای در اصلاح امور کشور و خروج از بحران، بعهده بگیرد...
 
بحران اخیر تونس چه تأثیراتی بر کشورهای اسلامی منطقه می تواند بگذارد؟

واکنش مثبت و اقدامات مردم کشورهای منطقه در قبال حوادث تونس، نوع تأثیر قیام مردم تونس را در این بلاد نشان می دهد... و با توجه به اینکه اغلب حاکمیت های این کشورها وضع مشابهی دارند و مثلاً آقای مبارک 30 سالست که صندلی ریاست را چسبیده و آقای سرهنگ قذائی 44 سال است که خود را مالک بلامنازع لیبی می داند و یا رئیس جمهوری یمن، با تصویب قانونی!، می خواهد مادام العمر! در این مقام باقی بماند... باید منتظر قیام مردم و تغییر و تحول بنیادین در این کشورها بود... چون با زور سرنیزه می توان مدتی مردم را ساکت نمود، ولی دور کردن مردم از معتقدات مذهبی، به اضافه شیوع فقر و گرسنگی و بیکاری فراگیر، سرانجام سرنوشتی بهتر از آنچه که برای شاه و بن علی و صدام پیش آمد، برای آن ها نخواهد داشت. و نرید ان نمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین. صدق الله
iman بازدید : 29 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

تأسف نامه تبلیغی 

 
به گزارش شیعه آنلاین، سيد علي در وبلاگ بوي سيب در مطلبی نوشت: دیگه فکر می کنم به کار بردن عنوان «سفرنامه ی تبلیغی» برای سفری که داشتم هزینه ی  زیادی داشته باشه.خداوند خود گواه است که این نه گزارش یک سفر تبلیغی،که صدای ضربان قلب مضطربم است.

خواستم بنویسم «سفرنامه ی محرم هزار و سیصد و هشتاد و نه سیستان» اما به نظرم آمد که این سیستان و این زاهدانی که بنده دیدم فقط باید بگویم هزار و سیصد.یعنی این زاهدان،شهری است که سال هاست آپدیت نشده و به همین دلیل است که مورد هجمه ی انواع تروجان ها و اتوران ها و تمامی ویروس های خطر ناک قرار گرفته.

فکر می کردم که اگر سیستان نسخه ی اصلی و قطعه ای از این کشور است،پس باید یوزر و پسورد اصلی و مادام العمر برای آپدیت شدن داشته باشد. اما ظاهرا و در عمل ما با نسخه ای کِـرَک شده و قفل شکسته مواجهیم،نسخه ای که دیگر معلوم نیست از کجا و چگونه آپدیت می شود.

حقیقتا وقتی مشغول نوشتن این ضربان ها ی قلبم می شوم ناخودآگاه دست و زبانم قفل شده و همگی باهم إرور می دهند.
اگر این گونه نبود تعجب داشت.
اگر از محرومیت اقتصادی و معیشتی زاهدان بگم،
اگر بگم که زاهدان(مرکز استان)هنوز گاز ندارد،
اگر بگم که شهرک برق و جهاد که دو کیلومتر(فقط دو کیلومتر) با این شهر فاصله دارند هنوز برق و آب و مدرسه ندارند.
اگر از همه ی این خرابی ها و فجایع حرف بزنم ممکن است بگویند شما در این مسائل اطلاعات و تخصص کافی ندارید.

باشد، عیبی ندارد، این ها را حواله می کنم به متخصصینش. بدون آب و برق و مدرسه زندگی کردن ها و بدون حتی ذره ای امنیت در جوار شهر زاهدان زندگی کردن را واگذار می کنم به خودشان و خدایشان.

اما از همه ی این ها که بگذریم، هنوز اصل مصیبت را برایتان نخواندم.اصل مصیبت در دین این مردم است.
اصل مصیبت و فاجعه در مذهب این مردم عزیز و خونگرم است.
اصل مصیبت در فرهنگ این مردم است.
همه ی مشکلات این مردم به کنار، و این مصیبت ها به کنار.

آتش می گیرم وقتی می بینم در عمل گوئی دست و بال شیعیان ما را گرفتند و به اغیار اجازه ی تجاوز می دهند.

خاکستر می شوم وقتی می بینم در شهرک برق،شیعیان(همان هایی که آب و برق و مدرسه و امنیت ندارند) برای ساخت مسجد و تأمین نیازهایش به زمین و زمان متوسل می شوند و در آخر به اجرای مراسم نماز و عزاداری در یک اتاق چند متری مجبور می شوند.اما اهل سنت همان شهرک سه مسجد دارند که هر سه را در مدت بسیار کوتاه و آن هم(برای بعضی) با غصب زمینی که به فضای سبز اختصاص پیدا کرده ساخته اند.

همان مسجدی که در ابتداء تابلو زدند و نامش را «مسجد علی بن ابی طالب» گذاشتند.ولی پس از ساخت مسجد نامش را عوض کردند.

عقل و غیرت شیعه نمی پذیرد که فلان نهاد مسئول به جای هماهنگی و حفظ امنیت،به هیأتی مجوز برپا کردن ایستگاه صلواتی ندهد.

در کشوری که مذهب رسمی اش تشیع است،باید از داغ این مصیبت بمیریم که با تهدید یک گروه تروریستی جلوی تمام دسته های عزاداری را در شب عاشورا گرفته و شهر را به قبرستان(همان که اغیار می خواهند) تبدیل کنیم.

من سؤال می کنم اگر رئیس جمهورمان جناب آقای احمدی نژاد هم قصد سفر به این شهر را داشتند،آیا با تهدید یک گروه تروریستی این سفر لغو می گردید یا برعکس،در حفظ امنیت بیشتر می کوشیدید؟؟؟

یعنی عزاداری عاشوراء و احیای شعائر این قدر هم اهمیت ندارد؟؟؟! که ما به جای انجام وظیفه و حفظ امنیت،اصل صورت مسأله را پاک کرده و جلوی تمام دسته های عزاداری را بگیریم؟؟؟
به کجا می رویم؟ رهبر عزیزمان فرمودند:وحدت به معنای کنار گذاشتن اعتقادات نیست.  آقای عبدالحمید! مسجد مکی که آن را به ضِرار تبدیل کردید به کجا می رود؟ از آن چند زن ارمنی یا تاجیک که برای تحصیل به آنجا آمدند و تعدادی به علت آزار جنسی فرار کردند، چرا حرفی زده نمی شود؟

به نام وحدت از امنیت و ارکان دینمان،از امر به معروف و نهی از منکرمان،از مبارزه با فساد هم بگذریم؟ مصیبت شیعیان ما در زاهدان و اطرافش در دینشان است. این مردم پاک و با صفا و مهمان نواز و اهل حال،مزدشان این نیست.

مزدش این نیست که برای کمک به مسجد شیعیان نامه به رئیس جمهور بدهد،ایشان به استان دار و ایشان به مسئول شرکت برق و در آخر همان نامه بدون هیچ کمکی به دست نویسنده ی نامه برسد. پس مسئول فرهنگ این شهر کیست؟

این چند کلام که عرضه داشتم اول برای محاکمه ی خودم بود.آیا من در حد و اندازه ی خودم انجام وظیفه کردم یا نه؟و هر مسئولی هم با خود بیندیشد و ذره ای هم انسانیت را در تصمیم گیری خود دخیل گرداند.

چرا فقط شیعیان ما این قدر در فشار اند.اصلا چرا این تهدیدات بمب گذاری هیچ وقت متوجه اجتماعات اهل سنت نمی شود.چرا متوجه مسجد جامع شیعیان می شود اما هیچ گاه متوجه مسجد مکی نمی شود.

حرف بسیار است، و در خانه اگر کس است، ... یک حرف بس است.
خلاصه اینکه در این شهر هزار و سیصدی برای حفظ وحدت « خودزنی » نکنیم.
خداوند آقایمان را برساند.هــر چه سریع تر برساند.ما که امانت دار خوبی نبودیم، لا اقل تا خراب تر نشده مولایمان را برساند.
« اللّهُـمَّ عَـجِّل لِوَلـِیِّـکَ الفَـرَج »
« اللّهُـمَّ لا تَجعَل مُصیبَـتَنا فی دینِنا »

و السلام
iman بازدید : 25 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

آیت الله خوئي فتوای قتل کسروی را صادر کرد 


به گزارش شیعه آنلاین - محمدرضا کائيني، آنچه درپي مي آيد برشي کوتاه  از خاطرات سياسي آيت الله العظمي سيد "محمدصادق حسيني روحاني" از رويدادهاي سياسي تاريخ معاصر ايران و نيز کارکرد سياسي حوزه هاي علميه نجف اشرف و قم است که به مناسبت سالروز عروج شهيد نواب صفوي تقديم علاقمندان مي گردد.

خاطرات آيت الله العظمی  روحاني که دردست تهيه و تدوين است در بردارنده روايات و نکاتي بکر و ناگفته از تاريخچه مبارزات اسلامي سه ربع قرن اخير در ايران و عراق و نيز تحليل هايي متفاوت از آغاز و انجام آن است. اميداست انتشار اين بخش از اين مجموعه گرانسنگ به غناي دانسته ها در اين باره بيفزايد و دستمايه بررسي هاي عميق ترتاريخ پژوهان گردد. متن کامل این گفتگو به شرح ذیل است:
      
جناب عالي در محيط و فضاي تقريبا غيرسياسي نجف تحصيل کرديد. چه شد که تا اين حد انگيزه و علائق سياسي پيدا کرديد؟ آيا بستر خانوادگي مناسبي وجود داشت ويا دوستي‌هاي زمان طلبگي موجب شد به سياست گرايش پيدا کنيد؟
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. همان‌طور که قاعدتاً‌ اطلاع داريد، پدر و اجداد من، همه در قضاياي اجتماعي و سياسي حوزه علميه و کشور نقش داشتند. پدر من در آوردن مرحوم آیت الله  حاج شيخ عبدالکريم حائري به قم بسیار موثر بودند و همچنين در جريانات مربوط به ملي شدن نفت يکي از چند نفر از علمائي بود که به اين مسئله فتوا داد. البته تفصيل اين مسئله زمان زيادي را مي‌طلبد که از آن صرف‌نظر مي‌کنم. در مورد خودم بايد بگويم اين علاقه در مقطعي که در نجف تحصيل مي‌کردم، در من به وجود آمد. خاطرم هست که حدوداً در سنين 16، 17 سالگي بودم که مرحوم سيد مجتبي نواب صفوي براي تحصيل به نجف آمد. در آن زمان ما در مدرسه مرحوم آیت الله آسيد محمد کاظم درس مي‌خوانديم و ايشان خيلي علاقمند شد که با من هم‌حجره شود، اما قانون مدرسه اين‌ طور بود که هر حجره را فقط به يک طلبه مي‌دادند، بنابراين ايشان آمد و در جاي پستو مانند و کوچکي کنار حجره ما که طلاب معمولا در آنجا وسائل پختن غذا و درست کردن چاي خود را مي‌گذاشتند، ‌ساکن شد و با هم رفيق شديم. ايشان از همان اول که وارد آن محيط شد، شروع کرد به بیان صحبتهای سياسي. مضمون حرف‌هايش هم اعتراض به هيئت حاکمه ايران و زيرپا گذاشتن احکام اسلام توسط آنها و ظلم به مردم و اعتراض به ساکت بودن آقايان علما بود. مي‌گفت چرا آیت الله آسيد ابوالحسن چيزي نمي‌گويد و از اين سنخ حرف‌ها. بعد هم عده‌اي را دور خود جمع کرد و تقريبا از همين مقطع بود که با واحدي که خويشاوندي دوري هم با ما داشت، رفيق شد. مرحوم نواب اين عده را به اين دليل دور خود جمع کرده بود که وقتي مي‌خواست درباره مظالم شاه در ايران حرف بزند و يا از مرجعيت و علما و حوزه انتقاد کند و احتمال داشت مردم به او حمله کنند، اين عده از او حفاظت کنند. 

من همان زمان به واسطه رفاقتي که با او داشتم، گفتم اينکه حالا ما بيائيم و مرجعيت را تضعيف کنيم و عليه آن حرف بزنيم، علاوه بر اينکه خلاف شرع است، خلاف مصالح مسلمين هم هست و هيچ تاثيري ندارد. نظر من اين است که شما سعي کنيد با عواملي که فساد فکري و عقيدتي را در ايران اشاعه مي‌دهند،‌ مبارزه کنيد و کساني را که واقعا مسبب اين وضعيت هستند به مجازات برسانيد، والا تخفيف حوزه، ضربه زدن به خود است. مرحوم نواب قبول کرد و گفت: «شما مي‌تواني براي قتل کسروي از آقايان مراجع براي ما فتوا بگيري؟» گفتم:‌ «بله.» البته در آن زمان مشهور بود که آقايان، کسروي را مهدورالدم مي‌دانند، ولي نواب مي‌خواست براي اين کار خود يک نوع رضايتي از آقايان علما  داشته باشد، لذا رفتم و از  آيت الله آسيد ابوالقاسم خْْْوئي و  آيت الله حاج آقاي حسين قمي براي ايشان فتوا گرفتم. با آیت الله خوئي خودم صحبت کردم و فکر مي‌کنم بخشي از پول سفر نواب و پول اسلحه‌اش را هم آیت الله خوئي داد،‌ ولي با آیت الله حاج آقا حسين، خود آیت الله خوئي صحبت کردند. آیت الله حاج آقا حسين قمی شوهر عمه من بود و خيلي هم به ما لطف داشت،‌ ولي تصور کردم اگر آیت الله  خوئي به ايشان بگويد تاثير بيشتري دارد و عملا هم همين طور شد. يادم هست که به آیت الله خوئي گفتم‌ نواب جوان متديني است و ما نظير او را در ميان خود نداريم که اين طور عزم خود را جزم کرده باشد و بخواهد با کسروي بجنگد. او مي‌رود، يا موفق مي‌شود و يا شهيد مي‌شود، ولي ما بايد وظيفه‌مان را در قبال او انجام بدهيم. آیت الله خوئي هم موافق بود. آیت الله قمي که اساسا خودش انگيزه مقابله با مظالم دستگاه را داشت و بالطبع زودتر از هر کسي با چنين کاري موافقت کرد.

حال که اشاره‌اي کرديد به پيشينه و انگيزه‌هاي مبارزاتي مرحوم آيت‌الله قمي،‌ با توجه به نزديکي و خويشاوندي‌اي که با ايشان داشتيد، چه خاطراتي از اين خصوصيت ايشان داريد؟
‌ ما از دوراني که مرحوم آیت الله بروجردي در بروجرد بودند، با ايشان ارتباط داشتيم، نامه‌اي به من نوشتند و گفتند که الان آیت الله کاشاني را گرفته‌اند و شرايطش هم احتمالا شرايط سختي است،‌ چون در اختيار انگليسي‌هاست؛ من به شاه تلگرافي زده‌ام که متن آن را به ضميمه اين نامه براي شما فرستاده‌ام. شما سعي کنيد علماي نجف را قانع کنيد که در تائيد تلگراف من]آیت الله بروجردی[، آنها هم تلگرافي را مخابره کنند، بلکه تاثير داشته باشد. آیت الله بروجردي در اين تلگراف نوشته بود: «جناب حجت‌الاسلام و المسلمين آسيد ابوالقاسم کاشاني، از علماي اسلام و مورد احترام مسلمين است. سريعا وسيله آزادي ايشان را فراهم نمائيد».

ما رفتيم و به همه مراجع و علماي طراز اول نجف اين مطلب را گفتيم. عده کمي همراهي کردند و عمدتا طفره رفتند و تعلل ‌کردند، لذا يک شب عمده آقايان را جمع کرديم و گفتيم که آیت الله بروجردي چنين نامه‌اي داده و مصلحت اين است که مساعدت بکنيد. يکي از آقايان محترم که نمي‌خواهم اسم ايشان را ببرم کلامي گفت به اين مضمون که: «آقايان حوزه قم فقط در چنين شرايطي ياد نجف مي‌افتند.» وقتي ايشان اين را گفت، گفتم: «آقا! شاه که الان شما را به عنوان مرجع نجف نمي‌شناسد. اگر شما چنين چيزي را هم امضا کنيد، بايد همراه اين نامه کسي را نزد شاه بفرستيم که به او بگويد که اين آقايان که هستند، چون شما که هنوز در نجف، مرجعيت و آوازه‌اي نداريد.» در اينجا بود که مرحوم آیت الله آسيد عبدالهادي شيرازي به من گفت: «انگيزه ما براي اين ترديد، اين نيست که خداي ناکرده نمي‌خواهيم کمک و امضا کنيم، بلکه از شما مي‌خواهيم بررسي کنيد و ببينيد امضاي اين تلگراف به صلاح و کارساز هست يا نه؟ اگر شما به اين نتيجه رسيديد که به صلاح هست، اين کار را انجام مي‌دهيم». 

به هرحال به اين شکل آقايان را راضي کرديم و يکي دو شب بعد، من به منزل آیت الله قمي رفتم و جريان را به ايشان گفتم. ايشان بلافاصله گفتند: «من واقعا هر کاري را که احساس مي‌کردم ممکن است کوچک‌ترين تاثيري داشته باشد، انجام دادم، حتي کارهائي که موجب تمسخر عده‌اي شده، مثلا تلگراف زده‌ام به مصادر امور در امريکا يا نخست‌وزير انگليس! با وجود اينکه بعضي‌ها اين کار را مسخره مي‌کنند،‌ولي من ديدم بايد هر کاري که از دستم بر مي‌آيد،انجام بدهم.» اين قضيه را به اين دليل بيان کردم که بگويم ايشان واقعا در اين گونه امور با جديت و انگيزه تمام وارد مي‌شد و کمک مي‌‌کرد. آیت الله قمي واقعا به تعبير امروزي‌ها انقلابي بود.

از خاطراتتان با مرحوم نواب و مبارزات سياسي وي می فرمودید.
بله، بعد از اين قضايا، ايشان به ايران آمد و در مرحله اول سر يک چهار راه به کسروي حمله کرد که او مضروب شد، اما کشته نشد و در مرحله بعد بود که امامي اين کار را تمام کرد. بعد هم که ما به قم آمديم، طبيعتا با ما خيلي رفيق بود و پيش ما مي‌آمد، از‌جمله به گمانم بعد از ترور هژير بود که به قم آمد و مدتي در منزل ما مخفي بود. ما دوستاني صميمي بوديم. خاطرم هست که وقتي پدر ما مريض شد و به تهران آمد، عده‌اي از مقامات آمدند و در منزلي که ايشان بستري بود، از وي عيادت  کردند. پدر ما در منزل مرحوم آیت الله آميرزا محمد علي شاه‌آبادي که شوهر عمه ما بود، وارد شده بودند. يک روز نخست‌وزير به عيادت ايشان آمد و به من گفت: «شما چون با آقاي نواب صفوي ارتباط داريد، از او بخواهيد که به اينجا بيايد و ما در حضور شما با او صحبت کنيم که دست از اين رفتارهايش بردارد.» من به او گفتم: «نه او آن قدر اطمينان دارد که به اينجا بيايد و نه من خيلي اطمينان مي‌کنم که او را به اينجا دعوت کنم، چون شما دنبالش هستيد و احتمال دارد در همان لحظه دستگيرش کنيد.» گفت: «نه! من قول مي‌دهم در حضور شما صحبت کنيم، اگر توافق کرديم که هيچ، اگر توافق نکرديم، ايشان آزاد است و مي‌تواند به همان ترتيبي که آمده برگردد.» نواب آمد و آن دو با هم صحبت کردند و به توافق هم نرسيدند و نواب از همان راهي که آمده بود، برگشت. چنين صميمیتي بين ما بود و خيلي‌ها هم از اين دوستي اطلاع داشتند.

خاطرم هست يک بار نواب و واحدي آمده بودند قم به منزل ما. وقتي رفتند، ديدم بعد از چند لحظه نواب برگشت و با خنده گفت: «اين رفيق ما واحدي درست‌بشو نيست.» پرسيدم: «چرا؟‌» گفت: «داريم مي‌رويم تهران و يک شاهي پول توي جيبمان نداريم. مي‌گويم برو از آقا بگير، مي‌گويد من رويم نمي‌شود!» گفتم: «حالا چقدر مي‌خواهيد؟» گفت: «حدوداً150 تومان!» البته اين پول خيلي بيشتر از کرايه قم تا تهران بود. معلوم مي‌شد براي فعاليت‌هايي که در تهران داشتند،‌ پول نداشتند. پول را دادم و گفت: «قرض است يا هديه؟» گفتم: «هديه است». 

قاعدتاً استحضار داريد که چند سالي است که شخصيت و کارنامه مرحوم نواب در کانون توجه و بررسي تاريخ پژوهان و محققين قرار گرفته است. چون جناب‌عالي براي نخستين‌بار است که خاطرات خودتان را از وي بيان مي‌کنيد،‌ مايليم داوري شما را درباره فکر و شخصيت وي بدانيم.
آنچه که من مي‌توانم با قاطعيت بگويم اين است که نواب بسيار انسان متدين و مخلصي بود. از اين نظر هيچ ترديدي ندارم، چون از نزديک با او در ارتباط بودم. فضائل زيادي داشت. بسيار براي مصالح اسلام و مسلمين، هم در ايران و هم در خارج، دلسوزي مي‌کرد. يکي دو سفر به خارج رفت، در مؤتمر اسلامي در مصر شرکت کرد و‌ به اردن رفت و سخنراني‌هاي خوبي رادر هر دو جا ايراد کرد. من تعجب مي‌کردم که چطور عربي را اين ‌قدر خوب ياد گرفته بود، چون در نجف که چندان فرصت درس خواندن پيدا نکرد، البته با بعضي از معاريف از جمله آیت الله اميني، صاحب‌الغدير خيلي رفيق شد، ولي در مجموع خيلي فرصت درس خواندن پيدا نکرد،‌ با وجود اين، عربي را خيلي خوب حرف مي‌زد. يکي دو تا سخنراني در مصر ايراد کرد که بسيار مورد توجه انديشمندان و متفکرين آنجا قرار گرفت. در اردن به اتفاق شرکت‌ کنندگان درمؤتمر اسلامي به ديدن ملک حسين رفته بود. به او توصيه کرده بودند که صحبت نکند، اما به‌محض اينکه ملک حسين وارد جلسه شده بود، از جا بلند شده و گفته بود: «به من گفته بودند صحبت نکن، اما من استخاره کردم و ديدم که مصلحت است که تو را نصيحت کنم!» و حرف‌هايش خيلي هم روي ملک حسين تأثير گذاشته بود. گذشته از اينها، برخلاف حرف‌هائي که برخي درست مي‌کردند که او بدون تدبير و عقل عمل مي‌کند، ‌بسيار باهوش و مدبر بود، منتهي بعضي از دوستانش در قم که شاخه فدائيان اسلام را در اينجا تشکيل داده بودند، از جمله واحدي و ديگران، رفتارهائي را مي‌کردند که به پاي نواب نوشته مي‌شد، حال آنکه معلوم نبود او با همه اين کارها موافق باشد.

حالا من داستاني را که خودم از نزديک شاهد بودم برايتان نقل مي‌کنم. مي‌دانيد که در آن مقطع شايع کردند قرار است جنازه رضاشاه را به قم بياورند و تشييع بکنند. مرحوم آیت الله بروجردي در فکر فرو رفته بود که با اين قضيه چگونه برخورد بکند. پدر ما چون سياسي‌تر بود، به ايشان گفت: «شما صدرالاشراف را از تهران بخواهيد و به‌طور خصوصي به او بگوئيد که من مايل نيستم جنازه رضاشاه را به قم بياورند و تشييع کنند.» ايشان اين پيشنهاد را پذيرفت و صدرالاشراف را احضار کرد. آیت الله بروجردي داستان را به او گفت و صدرالاشراف جواب داد: «قرار است جنازه را در اهواز تحويل بگيريم و با قطار به تهران ببريم. اگر شما اعتراض نکنید و حساسیتی ایجاد نشود، من ترتیبی می‌دهم که جنازه ساعت 3 بعد از نصف شب به قم برسد، در این ساعت هم که امکان تشییع نیست و ما جنازه را به تهران می‌بریم. شما هیچ حساسیتی به خرج ندهید، من ترتیب کارها را می‌دهم.» آیت الله بروجردی به قول اینها اعتماد کردند. 

همان وقتي که خبر آوردن جنازه رضاشاه به قم در شهر پیچید، آقایان فدائیان اسلام  در مدرسه فیضیه و در هر جا که برایشان امکان فراهم می‌شد، علیه این قضیه صحبت کردند و میتینگ دادند. اینها مي‌گفتند که چرا دستگاه می‌خواهد جنازه رضاشاه را که آن جنایات را در قم مرتکب شده و مرحوم آشیخ محمد تقی بافقی را در حرم حضرت معصومه‌(س) زیر لگد گرفته بود، بیاورد و در قم دفن کند؟ جمعیت زیادی هم پای منبر و در میتینگ‌هاي اینها جمع می‌شد. به هرحال قولی که صدرالاشراف به آیت الله بروجردی داده بود، با ایجاد چنین جوی، عملي‌ نشد و دستگاه، جمعیتي را به هر شکلی که بود، جمع کرد و تشییع نسبتا مفصلی را در قم انجام داد. البته یک عده از بازاریان قم گفته بودند ما می‌آئیم و این جمعیت را خوب بازرسی می‌کنیم و هر یک از آقایان علما و روحانیون را در میان جمعیت ببینیم، بعدها به حسابش مي‌رسيم!  

جریان تشییع گذشت، ولی آقایان فدائیان دست از سخنرانی و اعتراض بر نداشتند. بعضی از این سخنرانی‌ها فعالیت‌های درسی طلاب را مختل و حتي تعطیل می‌کرد. اینها علیه آیت الله بروجردی صحبت می‌کردند و حتی تعریض و کنایاتی هم به پدر من داشتند، مثلا می‌گفتند عالم چهار مردان می‌توانست جلوی آوردن جنازه رضاشاه را به قم بگیرند، اما این کار را نکرد. عالم چهار مردان، پدر من بود. خاطرم هست در جلسه‌ای سیدی که از وابستگان به اینها بود، جمله‌ای گفت که من احساس کردم تعریض به پدر من است و من به‌شدت در آن جلسه اعتراض کردم و به او تشر زدم. حرف های من در آن جلسه بازتاب پیدا کرد و به گوش مرحوم آیت الله بروجردی هم رسید. ایشان همان شب من را خواست و گفت: «این اعتراضی که شما امروز به اینها کردید، کارِ به جائی بود. شما می‌توانید با اینها صحبت کنید، بروید و قدری نصیحتشان کنید. اینها چرا موجب اختلال در حوزه می‌شوند؟ سعی کنید از این کار منصرفشان کنید».

هنگامی که از منزل آیت الله بروجردی بیرون آمدم، در میانه راه به واحدی برخوردم. او از حرف‌های من خطاب به آن سید در آن جلسه باخبر شده بود، ولی نمی‌دانم از کجا فهمیده بود که آیت الله بروجردی به من گفته بود که اینها را نصیحت کن! واحدی به من گفت: «ما شما را یکی از حامیان خودمان در قم می‌دانستیم، حالا شما تصمیم گرفته‌اید ما را نصیحت کنید؟ در هر حال من آمده‌ام که شما را از طرف فدائيان برای ناهار در منزل خودمان دعوت کنم.» من بلافاصله گفتم: «آن سید بی‌ادب هم در مهماني هست؟» گفت: «نه آقا! او نیست.» ما رفتیم منزل واحدی  و در آنجا من به واحدی گفتم: «قضیه تشییع جنازه رضاشاه گذشته و تمام شده. از این کارهایتان دست بردارید.»، اما دیدم که اینها روی خصلت‌های جوانی که دارند، ‌دست ‌بردار نیستند. ادامه این رفتارها هم می‌توانست وضعیت حوزه را مختل کند. من وقتی دیدم اینها قبول نمي‌کنند. به منزل آیت الله بروجردی رفتم. در آنجا اصحاب ایشان گفتند: «اگر حرف ناراحت‌کننده‌ای دارید، فعلا به آقا نگوئيد، چون از نظر روحی متاثر می‌شوند.» بعد از دقایقی آیت الله بروجردی خیلی سرحال آمدند و در بیرونی نشستند. من هم کنارشان نشستم. یکی از اصحاب ایشان آمد و در گوش من گفت: «ببینيد آقا امروز چقدر سرحال هستند. سعی کنيد حرفی به ایشان نزنید که ناراحت بشوند.» به او گفتم برای نگفتن حرف استخاره کردم، بد آمد و احساس کردم باید بگویم. به آیت الله بروجردی گفتم: ‌«آقا! ‌من با اینها صحبت کردم، ولی فکر نمی‌کنم دست از اعتراض بردارند.» مرحوم آیت الله بروجردی گفتند: «آخر حرف اینها چیست و چه می‌گویند؟» گفتم: «می‌گویند که آقا موجب شده که جنازه رضاشاه را به قم بیاورند و یا دست کم می‌توانسته از این کار جلوگیری کند و نکرده.» به‌محض اینکه این حرف را زدم، ایشان برافروخته شد و با صدای بلند گفت: «یعنی من بعد از 80 سال طلبگی، آن‌قدر بی‌دین شده‌ام که بروم از جنازه پهلوی تجلیل کنم؟ چرا چند نفر بچه این قدر بی‌ملاحظه حرف می‌زنند؟ شما که می‌دانید به من قول دادند جنازه را به قم نیاورند. آنها زیر قولشان زدند، ضمن اینکه حالا هرچه بوده تمام شده و رفته و الان دیگر دلیل ندارد اینها سروصدا راه بیندازند».

به هر حال آن روز گذشت و فردا ایشان سر درس آمد،‌ ولی بسیار بی حوصله و ناراحت بود و با تامل، وقت را می‌گذراند. ایشان صحبت را شروع کرد و گفت: «مگر در روایت نخوانده‌اید که اگر کسی به مرجع تقلید اسائه ادب کند،‌ شرعا عاصی است. مگر نخوانده‌اید که:هم حجتی علیکم و انا حجت‌الله.» یک مقدار اظهار ناراحتی و درددل کرد و درس هم نگفتند. درس که تمام شد، حوالی غروب، عده‌ای در فیضیه و دارالشفا ریختند و شروع کردند به کتک زدن فدائيان! 

می‌گویند ظاهراً از لرهائی بودند که با بيت آیت الله بروجردی ارتباط داشتند.
البته آنها هم بودند،‌ اما انصافاً‌ عده‌ای از طلبه‌ها هم در این قضیه بودند، ‌چون ناراحتی آیت الله بروجردی و اهانت به ایشان آنها را برانگیخته می‌کرد. به هرحال ریختند و فدائیان اسلام را حسابی کتک زدند. یادم هست چنان از پشت با چوب توی سر آسید هاشم حسینی زدند که به صورت روی زمین افتاد! یکی از رفقای ما به نام آقا مهدی لاجوردی نقل می‌کرد که واحدی و یکی دو نفر از رفقایش رفته و روی پشت بام دارالشفا پنهان شده بودند. من روی پشت بام بودم و داشتم از پله‌ها پائین مي‌آمدم که دیدم چند نفر از لرها دارند با چوب از پله‌ها بالا می‌آیند تا روی پشت بام بروند و واحدی را بزنند. گفتم: «من الان روی پشت‌بام بودم، کسی آنجا نیست.» گفتند: «مطمئنی؟» گفتم‌: «بله.» و با این ترفند، آنها را برگردانده بود، وگرنه واحدی را کشته بودند. 

به هرحال فردای آن روز مرحوم نواب به قم آمد و داشت به طرف فیضیه می‌رفت که عده‌ای تصمیم گرفتند به او حمله کنند.او گفت: «صبر کنید!‌ من با رفتار این رفقا موافق نبودم، با توهین به مراجع و رئیس حوزه مخالفم، البته با تظاهرات علیه آوردن جنازه رضاشاه به قم موافق بودم، ولی با این کارهايشان مخالف هستم و الان هم آمده‌ام که بساط حزب را از قم جمع کنم و ببرم.» اینکه می‌گویم نواب آدم فهیمی بود و می‌توانست قضایا را مدیریت کند، يکي از نمونه‌هايش اين است. از آن مقطع هم واحدی و بقیه رفقایش به تهران منتقل شدند. البته گاهی به قم و به منزل ما می‌آمدند و یک عده از طلاب هم که بعدها از انقلابیون شدند، با آنها ارتباط داشتند،اما فدائیان دیگر در قم فعالیت چندانی نداشتند.

با توضیحاتی که شما در باره حوزه علمیه نجف داديد، فضای آن را چندان هم غیرسیاسی نمی‌دانید؟
مراجع، علما و فضلای نجف، اولویت را به تحصیل می‌دادند، اما اگر کسی بخواهد بگوید علما و مراجع نجف غیرسیاسی يا بي‌تفاوت بودند، واقعا جفا کرده است. رفتار آیت الله حسین قمی، آیت الله خوئی و بعدها آیت الله حکیم نشان می‌دهد که همه آنها به مواضع سیاسی و حفظ مصالح اسلام اهتمام داشتند.
iman بازدید : 28 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

تصاویر بازدید دانشجویان آمریکایی از حسینیه کربلا 


به گزارش شیعه آنلاین، اخبار رسیده از ایالات متحده آمریکا حاکی از آن است که تعدادی از دانشجویان آمریکایی به بازدید از حسینیه کربلا در ایالت "مشیگان" رفتند.

گفته می شود این دانشجویان در این بازدید با حجة الإسلام و المسلمین شیخ "هشام حسینی" متولی حسینیه کربلا دیدار و گفتگو کردند. در این دیدار شیخ حسینی برای این دانشجویان دختر و پسر در مورد واقعه عاشوراء و چگونگی به شهادت رسیدن سالار شهیدان، أبا عبدالله الحسین (ع) و یارانش سخن گفت.

متولی حسینیه کربلا همچنین در مورد چگونگی به اسارت در آمدن خاندان آل بیت (ع) پس از واقعه عاشورا و رفتنشان پیش "یزید بن معاویه" حاکم وقت، مطالبی بیان کرد و در ادامه به تک تک پرسش های مطرح شده توسط این دانشجویان پاسخ داد.

یک منبع مطلع و در این باره به خبرنگار ما گفت: بیشتر پرسش های این دانشجویان در مورد مسأله تروریسم و چرایی مورد اتهام قرار دادن مسلمانان توسط کشورهای غربی بوده است. شیخ "هشام حسینی" نیز برای آنان شرح داد که دین اسلامی دین حق، محبت، صلح و رأفت است.

پس از سخنرانی و پرسش و پاسخ آنان، دانشجویان از نمایشگاه تابلوهای هنری که در گوشه ای این حسینیه با موضوع واقعه عاشورا برپا شده بود، بازدید کردند.














 
iman بازدید : 32 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)
شيعه در اسناد ويکي ليکس 


به گزارش شیعه آنلاین، در اسنادي که سايت ويکي ليکس منتشر کرده ، برخي مسئولان عرب سخناني را پيرامون شيعه اظهار داشته اند که بيشتر آن منفي و علیه شیعیان بوده است. از جمله این اظهارات می توان به سخنان رئيس جمهور مصر "حسني مبارک" در مورد طرفداري شيعيان کشورهاي عربی از جمهوری اسلامی ايران يا آنچه که پادشاه اردن "ملک عبدالله دوم" در مورد هلال شيعي گفته بود، اشاره کرد.

اين سخنان ما را به ياد کتاب "شيعيان عرب: مسلمانان فراموش شده" نوشته دو پژوهشگر به نام "گرهام فولو" و "راند فرانکي" مي اندازد که در سال 1999 میلادی منتشر شد، و در آن وضعيت شيعيان در منطقه به نحو بسيار حقيقي توصيف شده و از اين رو، عنوان کتاب کاملاً مطابق محتواي آن است.

مي توان گفت در طول ده سال گذشته، بحث هاي بسياري منتشر شده که به بحث "شيعه در خليج فارس" پرداخته است. همزمان گزارش هاي بين المللي فراواني نیز از سوي سازمان هاي حقوق بشري در خصوص مسأله شيعه صادر شده و در آن شيعيان به عنوان مجموعه ساکناني که مورد تبعيض برنامه ريزي شده و فشار در وطن هاي خود واقع مي شوند، توصيف شده اند.

به هنگام مطالعه اين اسناد، يک احساس کلي مبني بر تلاش براي ضعيف نگه داشتن شيعه برمي آيد و آنان به نحو بسيار بدي به عنوان تروريست و خارج از قانون تصوير مي شوند. در اکثر ديدارهايي که در اين اسناد نقل کرده است، سخناني پيرامون اين مسأله بيان شده ، از جمله در ديدار وليعهد ابوظبي و جانشين فرمانده کلّ نيروهاي مسلح شيخ "محمد بن زايد آل نهيان" با جاشين وزير انرژي آمريکا "دانييل بونمان" در تاريخ 9/12/2009 در ابوظبي؛ که در اين ديدار شيخ "محمد" با جانشين سفير درباره خطر جمهوری اسلامی ايرن صحبت می کرد، گفت: خطر بزرگ نشانه هاي نفوذ ايران در هر جاي جهان اسلام، به ویژه در جنوب لبنان و غزّه احساس می شود، همچنين نفوذ رو به افزايش ايران در کويت و بحرين و مناطق شیعه نشین شرق عربستان ديده مي شود. در نقاط مختلف جنوب عراق و صعده يمن نیز چنین است. (سند شماره 09ABUDHABI1151)

اما وزير خارجه قطر شیخ "حمد بن جاسم آل ثاني" طی دیداری با سناتور آمريکا "جان کري" در دوحه پایتخت قطر در تاريخ 13/2/2010 ، گفت: نخست وزير عراق "نوري مالکي" مي خواهد عراق دولتي شيعه باشد، عليرغم آنکه اکثريت عراق را اهل سنت تشکبل مي دهند! البته اگر کردها را در نظر گرفته نشوند. (سند شماره 10DOHA71)

از سوی دیگر در ديداري که سفير پاکستان در عربستان "عمر خان شيرازي" با سفيرآمريکا در سعودي "جيمز اسميت" در رياض در تاريخ 20/10/2009 با هم داشته اند، چنين اظهار مي دارد: روابط سعودي – پاکستان از زمان انتخاب رئيس جمهور "آصف زرداري" نگران کننده شده است، زيرا سعودي اعتقاد دارد که "زرداري" طرفدار ايران و شيعه است. (سند شماره 09RIYADH1415)

اين سخن را وزير خارجه امارات شيخ "عبدالله بن زايد" قطعي مي سازد که در ديدار با معاون وزير خارجه آمريکا در امور خاورميانه "جفري فيلتمان" در واشنگتن در تاريخ 7/4/2009 چنين گفته است: سعودي ها مطلقا حزب مردم پاکستان را دوست ندارند، بلکه از "نواز شريف" حمايت مي کنند. علاوه بر اين سعودي اعتقاد دارد که "زرداري" شيعه است، و اين باعث نگراني سعودي از برخاستن مثلث شيعي در منطقه بين ايران و حکومت مالکي در عراق و پاکستان شده است. (سند شماره 09STATE34688)   

در ديدار ژنرال "عمر سليمان" رئيس کل سازمان اطلاعات و امنیت مصر با تعدادي از نمايندگان آمريکا که در کنفرانس جهاني اقتصاد در تاريخ 20-18 ماه مي 2009 در شرم الشيخ مصر شرکت کرده بودند، نیز او گفت: ما بر افزايش تأثير ايران بر عراق، حماس، حزب الله و جوامع شيعي در خليج فارس نظارت و تمرکز داریم. (سند شماره رقم 08CAIRO1067)

چند دهه گذشته عدم کارآمدي اين گفتگوها را به اثبات رسانده است، اما توجيهي براي حکومت هاي عربي شده تا نهايت تلاش خود را در زشت جلوه دادن چهره ايران در ميان مردم منطقه را به کار گيرند و اين بازي سهل و ساده اي است، زيرا مسئوليت قانوني و اخلاقي مترتب بر ابعاد شيعه را از مناطق تصميم گيري برمي دارد. امّا پرداختن به تهمت هاي حاضر و آماده هيچ سودي در بر نخواهد داشت، حوادث جاري در زمين خود بيانگر حقيقت است. وقتي در اوج فعاليت هاي مبارزان شيعه سعودي، جنگ خليج فارس پيش آمد و در آن زمان همين مبارزان، به حکومت سعودي نامه هايي نوشتند و آمادگي خود را براي مشارکت در ارتش سعودي براي دفاع از مرزها اعلام داشتند. همين اتفاق در کويت افتاد؛ و در آن زمان شيعيان همچون ديوار مستحکمي در برابر تجاوز ارتش عراق براي دفاع از ميهن خود ايستادند.

سخنان رهبران عرب با مقامات بيگانه هيچ کدام از معادلات بين اللمل را تغيير نداده ، بلکه اصرار و پافشاري شيعيان بر وطن دوستي شان بيشتر شده است، زيرا از آن آب و خاک متولد شده اند و اجسادشان بر خاک آن رشد يافته است.

اي مسؤولان و رهبران عرب، اگر شما مشکلي داريد، بر سر ميز مذاکره آن را بیان و مطرح کنيد. اين درخواست شیعیان است که هر از گاهي تکرار مي شود. برای مثال حجة الإسلام و المسلمین شيخ "علي سلمان" دبير کلّ جمعيت وفاق ملی اسلامي بحرین، حزبي که اکنون اکثريت شيعیان بحرينی طرفدار آن هستند و در مجموع 18 کرسي از 40 کرسي در پارلمان را به خود اختصاص داده است، در دسامبر 2007 پس از حمله نيروهاي امنيتي دولت بحرين که اقدام به دستگيري تعدادي از رهبران برجسته شيعه کردند، تا شيعيان را ساکت کنند، در خطبه هاي نماز جمعه تلاش نمي کند که از فرصت تحريک افکار شيعه بر ضدّ حکومت سوء استفاده کند، بلکه با لحني آرام چنين مي گويد: تصور کنيد، ان شاء الله اشتباه نمي کنم، در اينکه حوادث امنيتي پيش آمده هيچ کسی از افراد حکومت و نه مخالفان خوشحال نشده است. 

شیخ "علی سلمان" در ادامه افزود: آنچه ما امروز براي چاره جويي محتاج آن هستيم، توقف هر چه سريع تر بحران امينتي و تلاش براي رسيدن به درخواست هاي سياسي بدون آشفته کردن اوضاع امنيتي است و اينکه حکومت اجازه دهد که درخواست هاي سياسي اظهار شود و آزادي بيان وجود داشته باشد بدون نياز به هيچ نوع درگيري و برخورد. هرگز کشور از انداختن توپ به اين طرف و آن طرف و استمرار حوادث امنيتي مشابه سود نمي برد.

دبير کلّ جمعيت وفاق ملی اسلامي بحرین همچنین گفت: وطن با تمام موجوديتيش نيازمند امنيت و ثبات است، ما امروز در روستاها و شهرهايمان نياز به امنينت داريم، همانطور که دولت نياز به امنيت اقتصادي و ديگر امور دارد، همه نيازمند امنيت هستند.

از طرف ديگر "توفيق السيف" چهره سرشناس شیعیان سعودی در مصاحبه با شبکه الجزيره در تاريخ 29/11/2010 در پاسخ به پرسشی درباره نگراني حکومت سعودي از درخواست هاي شيعيان، گفت: من معتقدم که اين عملياتي تصنعي و توليد نگراني است.. ما هميشه خواستار بحث و مناظره موضوعات دلخواه از طريق مذاکره هستيم، بگذاريد با هم بحث کنيم، شايد ما با نظر شما قانع شديم و يا ما توانستيم اشتباهي که شما از آن سخن مي گوييد، را برايتان آشکار و واضح تبيين نماييم، ولي متأسفانه تاکنون مسائل اصلي بر سر ميز مذاکره بازگو نشده و همچنان مسئولان رده بالا، هر چند که اين درخواست ها را محقّ مي دانند، اما مي گويند نيازمند زمان است، و ما معتقديم اين يعني دست روي دست گذاشتن.

گفتنی است "توفیق السیف" یکی از رهبران جنبش شيعه مخالف حکومت سعودي بود که پس از آنکه در سال 1993 میلادی در برخي درخواست هاي شيعيان با دولت سعودي به تفاهم رسيدند و آنها وعده تحقق اين درخواست ها را دادند، منحل گرديد. حکومت سعودي وعده تحقق درخواست هاي شيعيان را داد، امّا هرگز به وعده خود عمل نکرد.

امّا روابط حسنه شيعیان با خاندان حاکمه در کويت نياز به اثبات ندارد. ارتباط بين آنها به بهترين صورت ممکن است، بسياري از مسائل فيما بين آنها يا از طريق گفتگو و يا از طريق پارلمان يا حکومت حلّ مي شود. اين به دليل وجود کساني است که به مشکلات آنها گوش مي دهند و به آنها با بي اعتمادي نگاه نمي کنند.

در پايان سخن شيخ "حسن صفار" در تعليق بر سخنان رئيس جمهور مصر در مورد طرفداري شيعيان از ايران، را ذکر مي نمايیم: شيعيان کساني هستند که انقلاب 1920 را در عراق رهبري کردند، آيا با اين وجود کسي مي تواند در ميهن دوستي آنها شک کند؟ شيعيان در بحرين کساني هستند که به استقلال بحرين رأي دادند و انضمام آن به ايران را نپذيرفتند. شيعيان عربستان سعودي کساني اند که مبادرت به بيعت با ملک عبد العزيز بنیانگذار دولت سعودي کردند. صفار در ادامه سخنانش مي پرسد: و در لبنان شيعه در مقابل رژیم صهیونیستی ايستاد و جنوب لبنان را آزاد کرد، آیا اين دليل بر نقص وطن دوستي ايشان است؟

وی افزود: اي حکام و مسئولان عرب، درهايتان را براي شيعيان وطن خود بازگشاييد تا در ساختن وطنشان شريک باشند، سياست فشار و تبعيض به جز بحران در روابط و بي ثباتي استقرار سياسي هيچ سودي دربرنخواهد داشت. مفيدترين راه چاره براي شيعيان عرب اين است که احساس کنند که آنها جزئي از وطنشان هستند. حکومت ها هم بايد به دنبال استقرار سياسي و اجتماعي خود و ساختن دولتي قوي و توانا مواجهه با تهديدات مختلف باشند، و اين امر در فضاي سياه نمايي چهره شيعه در جهان و عدم اعطاي حقوق مدني و سياسي بر اساس اصل مساوات ميسّر نمي شود.
iman بازدید : 27 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

هراس هسته ای در پیام عاشورایی یک مرجع تقلید 


به گزارش شیعه آنلاین، به مناسبت فرا رسيدن محرم الحرام 1432هـ . ق، حضرت آیت الله سید "محمدتقی مدرسی" از مراجع تقلید کربلا پیامی صادر کرد که متن کامل آن به شرح ذیل است: 

بسم الله الرحمن الرحيم
جهان در انتظار کشتي نجات

چرا جهان در انتظار کشتی نجات امام حسین علیه‌ السلام است؟ و چرا نباشد؟ مگر چنان که پیامبر می ‌گوید بر پایه‌‌ی عرش درباره‌ی امام حسین علیه ‌السلام نوشته نشده که: «إنه مصباح الهدى وسفينه النجاه». «او چراغ هدایت و کشتی نجات است»؟

معنای چراغ هدایت چیست؟ جز آن که راه را روشن می‌کند و خدا به ‌واسطه‌ی آن بندگانش را به مسیر درست هدایت می‌نماید؟ و معنی کشتی نجات چیست؟ جز آن که امام حسین علیه‌السلام با سیره‌ی سرشار از فداکاری، ایثارگری، عزم و اراده‌ به انسان‌ها برای غلبه بر دشواری‌ها و نبرد با موانع بزرگ الهام می‌بخشد و این همان نجات است؟

آیا بصيرت هاي امام حسین علیه‌السلام ما را به راه‌های سلامت ودرستي هدایت نمی‌کند و عزمش ما را به اجرای این بصيرت ها برنمی‌انگیزد؟ آری.

در عاشوراي امام حسين هر دوي آنها هست، او امام هدایت‌گری است که قرآن در گفتار و رفتارش تجلی می‌یابد؛ فرزند پیامبری که درباره‌اش فرمود: «حسین منی و انا من حسین». آری؛ امام حسین علیه‌السلام قرآن ناطق است.

امام حسین علیه‌السلام صاحب بزرگ‌ترین حماسه‌ی نهضت الهی انسان در طول تاریخ و بزرگ‌ترین فداکاری در راه حق (و عدل و اصلاح) است. رویدادی که الهام‌بخش حماسه‌های بی‌پایان و عزم بزرگی است که در طول زمان شدت و قدرت می‌گیرد.

جهان در گردباد بحران‌ها
هراس هسته‌ای، تروریسم، مواد مخدر و بحران‌های اقتصادی، جهان امروز را همانند گردبادی دربرگرفته‌اند و آیا نجاتی جز کشتی امام حسین علیه‌السلام وجود دارد؟

هراس هسته‌ای
هزاران بمب هسته‌ای ویران‌گر سایه‌ی وحشت خود را بر جهان گسترانده‌اند. اما چرا همه‌ی تلاش‌ها برای از بین بردن این بمب‌ها، به‌رغم آگاهی همه از بی‌ثمری و تهدیدآمیز بودن آنها برای جهان، بی‌نتیجه مانده است؟ در واقع به دلیل آن که انسان‌ها به‌علت بی‌ارادگی و بی‌اعتمادی به یک‌دیگر از محدودسازی آن ناتوانند.

پرسش این‌جاست که جهان تا کی در این چرخه‌ی تو خالی به حیات خود ادامه می‌دهد؟ بدتر از همه آن که دولت‌ها هم‌چنان برای پیش‌برد این سلاح با هم رقابت می‌کنند که حجم بزرگی از بودجه‌ی آنها را به خود اختصاص می‌دهد.

آری؛ تنها بازگشت به‌سوی خدا و اولیای اوست که می‌تواند بینش و اراده‌ی لازم برای گذر از این بحران و خروج از این چرخه‌ی بی‌ثمر را امکان‌پذیر کند.
 
مثلث خطر             
تروریسم، مواد مخدر و جرایم سازمان‌یافته محورهای عمده‌ی شرارتند که ثبات بشریت و امنیت ملت‌ها را تهدید می‌کنند. آیا جهان می‌تواند از آنها رهایی یابد؟

نه. همه‌ی آمارهای بین‌المللی نشان می‌دهند این معضل در هر دوره‌ی چند ساله، مضاعف می‌شود. چرا؟ آیا امکاناتی چشم‌گیر را به مبارزه با آن تخصیص نداده‌اند؟ آری؛ اما می‌گویم که آنها بینش کافی و اراده‌ی محکم لازم را ندارند. جهان زمانی می‌تواند از همه‌ی این‌ها نجات یابد که از چراغ هدایت سبط شهید بهره گیرد و از او درس فداکاری بیاموزد. چرا؟ چون گذر از بحران‌های بزرگ، ساده نیست و بدون عزمی که از ماده به روح، از دنیا به آخرت و از ترس از مرگ به استقبال از آن با گشاده‌رویی گذر کند، امکان‌ ندارد.

آری؛ با چنین عزمی بود که امام حسین علیه‌السلام فرمود: «انّی لا اری الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما». جهان با چنین عزمی است که می‌تواند از این شر بزرگ رهایی یابد.

در آستانه‌ی سقوط
اقتصاد جهانی در آستانه‌ی فروپاشی وسقوط است، نه فقط به این دلیل که مصرف بیش از تولید است بلکه به این دلیل که بزرگان یاد گرفته‌اند از خوان کوچک‌ترها تغذیه و آن‌ها را ورشکسته کنند، و اکنون که دیگر چیزی بر این خوان باقی نمانده، چگونه باید زندگی کنند؟

معضل بده‌کاری بیشتر دولت‌های بزرگ مشکلی تازه نیست که ساده حل شود. هر کس به دنبال راه حلی است که به سود خودش و به ضرر دیگران باشد و این جهان را دچار بحران جدی اعتماد کرده است. هیچ‌کس چشم‌اندازی روشن و عزمی محکم برای حل این بحران ندارد.

با تمسک به اصول شریعت و راه امام حسین علیه‌السلام، این چراغ روشن، راه حل را پيدا خواهند کرد، وبه وسيله ي روحیه‌ی ایثار و فداکاری الهام‌گرفته‌شده از حماسه‌ی کربلا ومظلوميت امام حسین علیه‌السلام بر این مشکلات پیروز خواهند شد.

مسلمانان؛ امت شهید و شاهد
مسلمانان به‌عنوان امت شهید و شاهدی که خداوند درباره‌ی آنها می‌گوید: «و کذلک جعلناکم امة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً»، باید مسئولیت نجات بشریت را بر دوش گیرند. امروز مسلمانان باید نقش تمدنی بزرگ خود را در زمین ایفا کنند و از عقب‌ماندگی و چندپارگی نجات یابند وکيان مستقل خود را بسازند و پس از آن برای نجات انسان‌ها از بحران‌های فاجعه‌آمیز در زمین بکوشند. اما چگونه؟

بینش‌های وحي و حماسه‌ی سيره ي معصومين
1. بینش‌های وحیانی منشاء هدایت و روشنی و نقشه‌ی راه‌نمایند. اگر قرآن را چنان که نازل شده، بخوانیم و با سخنان پیامبر و خاندانش تفسیرش کنیم و برای شناخت واقعیت‌ها از آن بهره بگیریم، به‌عبارت دیگر اگر از وحی به‌عنوان نوری برای روشن کردن نقاط نهان عصر خود استفاده کنیم، آن‌گاه خواهیم دانست که در چه مسیری و چگونه حرکت کنیم.

مشکل ما این است که قرآن را چنان می‌خوانیم که گویی بر کسی دیگر نازل شده است. نه؛ وحی همانند خورشیدی است که هر روز بر مردمان همان روز می‌تابد و از این روست که هر آیه و حدیثی در جهان امروز ما تفسیر و تاویل مناسب روز را دارد. باید در قرآن تدبر کنیم و احادیث را موشکافي کنيم تا از آنها بهره ببریم و به راه‌حل‌های موفق مشکلات زمان خود دست یابیم.

2. سیره ي معصومين، با روشنی‌ها، مظلوميت ها و حماسه‌های نادرش، عزم، همت، استقامت، صبر، سرزندگی و کوشش را به امت اسلامی هدیه می‌دهد، به شرط آن که آن را به‌گونه‌ای مطالعه کنیم که تاریخ را به زمان حال پیوند دهد تا از آن درس بگیریم، روحش را درک کنیم و حماسه و وفاداری و دیگر پرتوها و شعائر آن را در جهان خود پیاده کنیم. این‌گونه است که سایه‌ی پیامبر و خاندانش بر زندگی ما گسترده می‌شود و عزم پدرانمان در رگ‌های فرزندان امت جریان می‌یابد و پیروزی گذشتگان دوباره در آنها متجلی می‌شود.

این‌جاست که نقش شعائر دینی و به‌ویژه شعائر حسینی در  مطالعه‌ی تاریخ، درس‌ها  وحماسه‌هایش تبلور می‌یابد. آری؛ شعائر، به شکل‌ها و گونه‌های متفاوتشان، پل‌های پیونددهنده‌ی امت به گذشته‌اند که آن را به‌ شیوه‌ای روزآمد بازسازی می‌کنند.

خطیبان و دانشمندان
در اینجاست که نقش خطیبان به‌عنوان کسانی که به‌نام نهضت حسینی و احیاکنندگان هرساله‌ی آن سخن می‌گویند، بروز می‌یابد. نقش خطیبان نقشی کلیدی و حساس است. آنها باید از امام حسین علیه‌السلام و خاندان و یارانش چنان سخن بگویند که گویی در میان ما هستند و ما نیز باید دغدغه‌های آنها را داشته باشیم و از آنها پیروی کنیم و به سیره‌ی ارزشمندشان عمل کنیم و شعارمان همیشه «یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزاً عظیماً» باشد.

این‌گونه است که همه‌ی زمین‌ها کربلا و همه‌ی روزها عاشورا خواهند بود و به خواست خدا از یاران امام حسین علیه‌السلام خواهیم شد. این‌جاست که مشمول رحمت و رضوان الهی می‌شویم و خدا به فضل خود بر دشمنان پیروزمان می‌کند.

بر ماست که حماسه‌ی دردآلود و بزرگ کربلا را به ملت، نژاد یا کشور خاصی محدود نکنیم. نه. عاشورا حماسه‌ی همه‌ی انسان‌هاست چرا که برای همه‌ی انسان‌ها روی داده است. پیام این حماسه جهانی بود و ما نیز باید آن را در سطح جهان و برای نجات همه‌ی بشریت مطرح کنیم. مگر نه آن که امام حسین علیه‌السلام امتداد جد بزرگ‌وارش بود؟ آیا خدا پیامبر اکرم را رحمة للعالمین قرار نداده است؟

آیا این که پایه‌ی عرش با این کلام آراسته شده که «او ـ امام حسین علیه‌السلام ـ چراغ هدایت و کشتی نجات است»، بدان معنا نیست که این چراغ همه‌ی جهان را روشن می‌کند و کشتی‌ای برای همه‌ی خلق است؟

امروز جهان بازتر شده و ابزارهای ارتباطی آسان‌تر و سریع‌ترند. بشریت تشنه‌ی هدایت الهی و نجات از مشکلاتی است که شدیدتر شده‌اند. بیایید از این نعمت‌ها بهره بگیریم و بشریت را به مسیر سبط شهید فراخوانیم و درس‌های شهادتش را به دیگران بیاموزیم، باشد که از چراغ هدایت و کشتی نجاتش، به یاری خدا، بهره ببرند.

 
محمدتقی مدرسی
کربلای مقدس
محرم الحرام/1432هـ. ق
iman بازدید : 26 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

شیعیان؛ ستون پنجم ایران 

سيد على موسوى خلخالى
به گزارش شیعه آنلاین، زمانه نوشت: نگرانی کشورهای عربی از افزایش نفوذ ایران در میان اقلیت‌های شیعه افزایش یافته است. آنها از این نگرانند که شیعیان که عموما در کشورهای عربی به استثنای بحرین در اقلیتند به ستون پنجم ایران در برابر تهاجم‌های غرب تبدیل شوند.

مقامات بحرینی 23 فعال شیعی را به اتهام توطئه علیه نظام حاکم در این مملکت محاکمه کرده‌اند. این در حالی است که کمتر از چند هفته به انتخابات سراسری بحرین بیشتر باقی نمانده است.

در کویت نیز شاهد افزایش تنش‌ها میان سنیان و شیعیان هستیم. مقامات کویتی تابعیت یک روحانی شیعی را به دلیل اهانت به عایشه، همسر پیامبر اکرم (ص) که موجب ایجاد موجی از خشم و غضب نزد سنیان این کشور شده بود، سلب کردند.

این در حالی است که روحانیون شیعه عربستان سعودی به شدت از این حرکت روحانی کویتی انتقاد کرده و هر گونه اهانت و جسارت به مقدسات اهل تسنن را محکوم کردند.

عبدالخالق عبدالله، استاد رشته علوم سیاسی در دانشگاه امارات در این باره گفت: «افزایش تنش‌های اخیر در کشورهای عربی میان شیعه وسنی با ایران نیز ارتباط دارد. از زمانی که ایران کشورهای منطقه را تهدید کرده است که در صورت استفاده غرب از زور علیه آن به منافع غرب در کشورهای خلیج حمله می‌کند، فشار به شیعیان در این کشورها افزایش یافته است.»

وی همچنین تاکید کرد، هر گونه تنش در روابط ایران با کشورهای منطقه بی‌شک بر کیفیت تعامل آن کشورها با شیعیان تاثیر می‌گذرد.

عبدالله همچنین گفت: «تنش‌های مذهبی اخیرا در منطقه افزایش پیدا کرده است که ما جزئی از آن را در لبنان و عراق و حتی یمن شاهدیم. هم‌زمان ایران خود را مسئول شیعیان جهان می‌داند و از آنها در همه جا حمایت می‌کند و این باعث می‌شود که کشورهای عربی احساس کنند که این افراد وفادار به میهنشان نیستند و این مسئله شبهه ایجاد کرده است.»

وی در ادامه افزود: «در حال حاضر این اعتقاد به وجود آمده که افرادی در میان شیعیان تربیت یافته‌اند که در صورت بروز حادثه‌ای علیه منافع ایران یا حمله به این کشور آنها برای دفاع از ایران دست به اقدامات تخریبی می‌زنند.»

عبدالله همچنین مدعی شد، ایران آتش معرکه را شعله‌ورتر می‌کند و به گونه‌ای رفتار می‌کند که گویی منطقه عرصه بازی برای تصفیه حساب با امریکا است و ما باید هزینه‌های آن را بپردازیم. شیعیان در درگیری‌های ایران با غرب بازیچه و حتی قربانی شده‌اند.

در ماه اوت یک روزنامه کویتی افشا کرد که گزارش‌های امنیتی نشان می‌دهد که یک گروه تروریستی آماده شده است تا به محض حمله نظامی به ایران اقدام به عملیات تخریبی در کویت و بحرین و عربستان سعودی بزند.

این استاد برجسته دانشگاه درباره وفاداری شیعیان منطقه به کشورشان می‌گوید: «من مطمئنم که شیعیان هر کشوری به آن کشور وفادارند. شیعیان بحرینی، کویتی، عربستانی و غیره همگی کشور خودشان را میهنشان می‌دانند اگر چه مراجع تقلیدشان در قم در ایران یا نجف در عراق باشد.»

اخیرا مقامات بحرینی تابعیت بحرینی آیت الله حسین نجاتی نماینده ایرانی الاصل آیت الله سیستانی در بحرین به همراه همسر و خانواده‌اش را لغو کردند. علاوه بر آن مقامات بحرینی اقدام به بازداشت گسترده شیعیان این کشور که اکثریت بحرین را تشکیل می‌دهند، کرده‌اند در حالی که به انتخابات سراسری بحرین کمتر از یک ماه زمان باقی نمانده است. انتخابات بحرین 23 اکتبر برگزار خواهد شد.

مقامات بحرینی همچنین اجازه فعالیت برخی از جریان‌های سیاسی شیعی این کشور از جمله جمعیت وفاق که مهمترین تشکل سیاسی شیعیان است را لغو کرده است.

در کویت نیز شناسنامه یاسر حبیب یکی از فعالان سیاسی و دینی این کشور به دلیل جسارت به عایشه همسر پیغمبر اکرم (ص) ضبط شد.

نخست‌وزیر کویت در این باره گفت: «کارد به استخوان رسید و ناچار شدیم این کار را کنیم. دولت عزم خود را جزم کرده که آتش فتنه را در هر جایی خاموش کند.»

شملان عیسی، استاد دانشگاه کویت در این باره گفت: «تنش‌های اخیر را نمی‌توان از تحرکات شیعیان طرفدار ایران در عراق و لبنان و یمن جدا دانست. به خصوص در یمن که شبه نظامیان زیدی با نیروهای یمنی و عربستانی درگیری مسلحانه دارند و ایران رسما از آنها حمایت می‌کند.»

یمن ایران را به حمایت از شبه نظامیان الحوثی متهم کرده و این باعث تیرگی روابط میان ایران و یمن شده است.

شملان همچنین گفت: «شیعیان احساس ظلم و ستم می‌کنند. آنها از این که دستگاه‌های امنیتی شمار کمی از آنها را استخدام می‌کند، ناراحتند و از این که تعداد کمی از آنها به مناصب عالی راه یافته‌اند، خشمگینند.»

وی از دولتمردان خواست یک علاج عقلانی برای این اتفاقات داشته باشند و با همه شهروندان به طور برابر و عادلانه رفتار کنند. همیشه همه علاج‌های امنیتی مفید نیستند.

یک سوم جمعیت کویت را که نزدیک به 1/1 میلیون نفر می‌شود شیعیان تشکیل می‌دهند. آنها در مجلس ملی کویت 50 نماینده دارند و از 16 وزیر کابینه نیز دو نفرشان از اهل تشیعند.

وضعیت شیعیان کویت بسیار بهتر از دیگر شهروندان کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به خصوص عربستان سعودی است. در عربستان یک دهم جمعیت را شیعیان تشکیل می‌دهند در حالی که آنها در هیچ کدام از ارکان دولت و حکومت جایی ندارند.

ابراهیم المقیطیب، رئیس جمعیت دفاع از حقوق بشر عربستان سعودی در این باره می‌گوید: «متاسفانه در عربستان میان دولت و ملت اعتماد نیست. این عدم اعتماد برای طایفه شیعی به طور خاص شدیدتر است.»

وی از دولت عربستان خواست که به حقوق شیعیان و اسماعیلی‌ها به طور کامل احترام بگذارد و گفت: «متاسفانه در ارتش عربستان یک شهروند شیعه به رتبه سرهنگی یا بالاتر نرسیده و یک وزارتخانه در کابینه به آنها تعلق ندارد.»

المقیطیب این ادعا که شیعیان ستون پنجم ایران هستند را قویا رد کرد و گفت: «چنین ادعاهایی اصلا صحت ندارد و اگر روزی به ایران حمله شود شیعیان عربستان در کنار ایران نخواهند ایستاد بلکه به دفاع از حکومتشان خواهند پرداخت.»

iman بازدید : 24 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)
تشیع در آمریکای امروز 

گري لگنهاوزن
به گزارش شیعه آنلاین، «گري لگنهاوزن» در سال 1953 در شهر نيويورک آمريکا متولد شد. در سال 1983 دکتراي خود را در رشته‌ي فلسفه از دانشگاه بوستون اخذ کرد و تا سال 1989م به تدريس مقدمه‌ي منطق، مقدمه‌ي فلسفه، زيبايي شناسي، علم اخلاق، فلسفه‌ي مذهب و متافيزيک پرداخت.

گري، بعدها مسلمان مي‌شود و نام «محمّد» را براي خود انتخاب مي‌کند. او «تشيع» را برمي‌گزيد و آن را منطبق با روحيه سخت‌پذير و جستجوگر خود مي‌داند. لگنهاوزن که از اسمش پيداست بايد اجداد آلماني داشته باشد.

وی طی مقاله ای در مورد وضعیت فعلی شیعیان در ایالات متحده آمریکا می نویسد: جامعه ى شيعيان آمريکا رادر وهله ى نخست مى توان به دو گروه بزرگ تقسيم کرد:

گروه اول، شيعيان مهاجرى هستند که حدود صد و هشتاد سال پيش، از کشورهاى مسلمان به آمريکا مهاجرت کردند.

گروه دوم، آمريکايى هايى هستند که به علت هاى گوناگون، از جمله، تبليغات صوفى ها مسلمان مى شوند.

البته بيشتر مسلمانان آمريکايى آفريقايى تبار، ابتدا سنى شده اند و بعد تحت تأثير روحيه و شخصيت امام خمينى (ره) و پيروزى انقلاب اسلامى ايران به تشيع روى آورده اند.

گروه اول: شيعيان مهاجر
نخستين گروه شيعيان مهاجر، از حدود صد و هشتاد سال پيش، از لبنان و سوريه به آمريکا مهاجرت کردند و در شهرهاى ديترويت ميشيگان و راس و داکوتاى شمالى ساکن شدند.

اين مهاجرت بين سال هاى 1824 تا 1878 صورت پذيرفته است. در سال 1924، دولت آمريکا قانونى را تحت عنوان ((قانون منع ورود آسيايى ها)) (Asian Exelusion Act)، که به نوعى مفهوم نژادپرستى را نيز دربرداشت، وضع کرد و با تمسک به آن، از ورود آسيايى هايى که ازنظر آنان ريگين پوست محسوب مى شدند و از نظر فرهنگ و رفتار، با سفيد پوستان اروپايى تبار آمريکا متفاوت بودند، ممانعت کرد.

پس از جنگ جهانى دوم، اين قانون تعديل شدو آسيايى ها، و از جمله مسلمانان و شيعيان، توانستند به آمريکا مهاجرت کنند. اينک بزرگ ترين جمعيت شيعى در آمريکا در شهر ديترويت ميشيگان، با سيصدهزار آمريکايى عرب تبار، ساکن است.

در جنوب شرقى اين شهر، يکى از بزرگترين مساجدآمريکا، يعنى مرکز اسلامى ديترويت، در سال 1920 ميلادى ساخته شد.

اين مرکز، نزديک کارخانه ى ماشين سازى فورد آمريکا ساخته شده است؛ زيرا بيشترين مهاجران عرب،در بدو ورود به آمريکا در آن کارخانه مشغول به کار شدند.

رهبر فعلى اين گروه،شخصى به نام امام حسن قزوينى است که در کربلا متولد شده و تقريباً ده سال نيز درحوزه ى علميه ى قم مشغول به تحصيل بوده و در سال 1992 به آمريکا مهاجرت کردهاست. در بالاى سردر ورودى اين مسجد، عکس بزرگى از او در کنار عکس جورج بوش بهچشم مى خورد.

گفتنى است که شيعيان مهاجر، تنها عرب تبار نيستند، بلکه ايرانى ها،پاکستانى ها و ديگر مليتهاى غير عرب نيز در ميان آنان وجود دارند.

به طور کلى، نکته ى مهم درباره ى شيعيان مهاجر، آن است که اين گروه، غالباً فعاليت سياسى ندارندو بيشتر مايل هستند خود را با فرهنگ و آداب آمريکا تطبيق دهند.

آنان مى خواهند مانند آمريکايى ها زندگى کنند و آمريکا را نه براى تبليغات دينى، بلکه صرفاً براى کسب معاش و به عنوان محلى مناسب براى زندگى انتخاب کرده اند، هر چند نيازهاى مربوط به دينشان، از جمله مراسم ازدواج، طلاق و تدفين مردگان، آنان را به سوى مراکزاسلامى مى کشاند.

معمولاً اين گونه مراکز اسلامى، محلى براى تجمع هم ولايتى ها،تدريس و يادگيرى زبان مادرى و... مى باشند.

اما گاه مراکزى به چشم مى خورند کهمحلى براى تجمع مسلمانان، بدون توجه به قوميت و مليت، مى باشند؛ مانند مرکز اسلامىآيت الله خويى در نيويورک، که معمولاً ايرانى ها، عراقى ها، لبنانى ها، خوجه هاىپاکستانى و آمريکايى ها در مراسم آن شرکت مى کنند و يا کراکز امام على عليه السلام،در نيويورک، که هرچند بيشتر فعالان آن ايرانى هستند، مليت هاى ديگر نيز به آنجا رفتو آمد مي- کنند.

درباره ى فعاليت سياسى مهاجران شيعه، اين نکته را بايد اضافهکنم که گروه هايى مانند سلطنت طلبان ايرانى، که با رضا پهلوى در کاليفرنيا همکارى مى کنند، برخى از پيروان نهضت آزادى، پيروان خط امام (ره) و حتى منافقان نيز اکنون از فعالان سياسى در آمريکا هستند.

غير از مراکزى که مديريت آنها با اشخاص روحانی است، مراکزى نيز وجود دارند که اداره ى آنها با اشخاصى است که هيچ سنخيتى با اسلام و شيعه ندارند، بلکه ضد علماى اسلام و از لحاظ سياسى، ضد دولت ايران هستند.

معمولاً سرپرستى اين گونه مراکز، با پزشک يا مهندس فعالى است که خود پيشنماز هم مى شود، بدون آنکه اطلاعى از اسلام و فقه داشته باشد.
اين گونه مراکز،از نظر سياسى، کاملاً ليبرال هستند. خانم ها از نظر حجاب، در اين مراکز (و فقط درمحدوده اين مراکز) به يک روسرى اکتفا مى کنند و حتى در برخى موارد، پيش نمازى را همبرعهده مى گيرند!

صدها گروه شيعى ديگر نيز در آمريکا وجود دارند؛ از جمله، گروه ((انصار الله)) که گروهى است با اعضاى سياه پوست از مهاجران سودانى و آمريکايى و داراى اعتقادات عجيب و غريب.

رهبر اين گروه، سودانى است و معتقد است پيامبراسلام و همه ى ائمه عليهم السلام سياه پوست بوده اند و اعراب نژادپرست، ابوبکر راکه سرخ پوست بود، به دليل رنگ پوستش، بر حضرت على عليه السلام ترجيحدادند.

گروه دوم: آمريکايى هاى شيعه
گروه دوم، آمريکايى هاى سياهپوست و سفيد پوستى هستند که از راه هاى گوناگون، از جمله با تبليغات تصوف، شيعه شدهاند.

تصوف در آمريکا بيشتر از طريق فرقه ى نعمت اللهى دکتر نوربخش و فرقه ى شيخفضل الله حائرى عراقى تبليغ مى شود.

پيروان و مريدان دکتر نوربخش خانقاه هاى متعددى در شهرهاى آمريکا و اروپا ايجاد کرده اند و به طور کلى، برخلاف مريدان شيخ فضل الله به انجام احکام ظاهرى دين تقيدى ندارند.

شيخ فضل الله، رهبر گروه ديگر صوفيان، داستان جالبى دارد. وى که روحانى زاده اى از اهالى نجف و مهندس نفت است،تبليغات خود را در کاليفرنيا آغاز کرد.

مريدانى پيدا کرد و خود را صوفى معرفىنمود. پس از آنکه در حومه ى شهر آستين در تگزاس، زمينى زيبا و وسيع را خريد ومجموعه اى را به نام ((بيت دين))، شامل مسجد، مدرسه و حجره ساخت، تصميم گرفت تقيهرا کنار بگذارد.

اين ماجرا در اوج فعاليت وى و در دهه ى هفتاد روى داد و در آنزمان، حدود 150 نفر در مرکز وى فعاليت مى کردند.

شيخ فضل الله روزى به مؤذن مسجددستور داد که پس از ((اشهد انّ محمداً رسول الله)) عبارت ((اشهد انّ علياً ولی الله)) و ((اشهد انّ علياً حجة الله)) را سر دهد.

پس از نماز مغرب و عشا، شيخ درميان مريدانش، که حيرت زده به دور او جمع شده بودند، اعلام کرد که شيعه است و چوندر حال تقيه بوده است، نمي- توانسته آن را ابراز کند.

او ادامه داد که اينک آنانمرکز خودشان را دارند و کسى نمى تواند مزاحم آنان شود و بنابراين تقيه لازم نيست.

پس از اين ماجرا نيمى از هوادارانش او را به جرم رافضى بودن ترک کردند؛ولى کسانى که باقى ماندند، شيعه شده و فعاليت پرداختند؛ از جمله انتشارات((الزهرا)) را تأسيس کردند و مجله اى نيز با عنوان ((نورالدين)) چاپ کردند. فضل الله بعدها مورد آزار دولت آمريکا قرار گرفت و مجبود شد به انگلستان برود.

هم اينک نيز در جنوب آفرقا به فعاليت مشغول است. پيروان او در آمريکا هنوز از فعالانمحسوب مى شوند و به علت چاپ آثار با ارزشى، مانند ترجمه ى ((گلشن راز)) شبسترى و برخى از آثار حيدر آملى مشهور هستند.

البته صوفى ها در آمريکا فرقه ها و شاخه هاى متعددى دارند و معمولاً هم کمتر اهل فعاليت سياسى هستند.

آنان بيشتر مى خواهند سير و سلوک و مکاشفات معنوى داشته باشند و بيشتر آنان نيز از هنرمندان، شعراو نويسندگان هستند؛نه از تجار، کارخانه داران و مانند آن.

اين گروه، فرهنگ حاکمبر آمريکا را دوست ندارند و بوهمى و nonconformist هستند؛ يعنى تابع فرهنگ عرفنيستند.

شيعيان سياه پوست آمريکا بيش از هر گروه ديگرى با سياسب آمريکا مخالفت مى کنند، سياست و فرهنگ آمريکا را ظالمانه مى دانند و با هر وسيله اى، حتى با پوششى غير متعارف به مقابله با آن مى پردازند.

شيعيان آمريکايى آفريقايى تبار، بهويژه، به بعد عرفانى اما علاقه خاصى دارند. نکته ى درخور توجه درباره ى شيعيانآمريکا اين است که گروه شيعيان مهاجر، بيشتر در جهت همگون شدن با فرهنگ آمريکا وآمريکايى حرکت مى کنند، در حالى که گروه دوم، يعنى آمريکايى هاى شيعه شده همواره درمخالفت با آمريکا- در عرصه هاى سياست و فرهنگ- هستند. اين دوگانگى، گاه اين دو گروهرا در برابر يکديگر قرار مى دهد.

گروه هاى شيعى ديگرى نيز در آمريکه فعال هستند؛از جمله گروه خوجه ها  در کنيز نيويورک که به علت فعاليت هاى انتشاراتى شان مشهور هستند.

آنان کتاب Tahrike Tarsile Quran را چاپ کرده اند. عضو بسيار فعال اينگروه، عون على خلفان است که ترجمه ى انگليسى قرآن را از شاکر و ترجمه ى ميراحمد علىرا براى اولين بار در سال 1988 چاپ کرد.

غير از مراکز اسلامى شيعيان، چندينسازمان شيعى ديگر نيز در آمريکا فعال هستند؛ از جمله در شهر مدينه، در ايالتنيويورک و نزديک به مرکز کانادا، حوزه ى علميه ى کوچکى تأسيس شده است.

سازمانديگرى به نام ((سازمان جوامع مسلمان اثنا عشرى آمريکاى شمالي)) در سال 1986 تأسيسشده است که براى ايجاد وحدت ميان شيعيان آمريکايى شمالى تلاش مى کند و اعضاى آن،سازمان ها و مراکز شيعى هستند؛ نه افراد.

اين مرکز، زمينه ى همکارى سازمان هاىتابعه در امور دينى، آموزشى، اجتماعى و اقتصادى را فراهم مى کند.

سازمان بسيار مهم و مشهور ديگرى در آمريکا وجود دارد به نام فدراسيون جهانى جوامع مسلمان شيعه ى خوجه که مديريت آن را حاج حسين ولجى عهده دار است.

البته سازمانها و مراکز شيعى ديگرى نيز وجود دارند که به فعاليت مشغول اند؛ ولى آنچه بايد بدان توجه کنيم، ايناست که به نظر من، مسلمانان و به طور خاص، شيعيان در آمريکا سيرى همچون سير تاريخى يهوديان آمريکا دارند؛ بدين معنا که يهوديان در آمريکا به سه گروه مشخص ارتدکس، اصلاح شده و بينابين، که آنان خود به آن محافظه کار مى گويند، تقسيم شده اند.

مسلمانان نيز به همين گونه، به سه گروه تقسيم شده اند: گروهى که بسيار مقيد به آداب اسلامى هستند، مى خواهد مسلمانى خوب باقى بمانند و از فرهنگ غالب آمريکا رنج مى برند.

اين گروه، شامل مهاجران و نيز آمريکايى هاى مسلمان شده مى باشند. گروه ديگر، مى خواهند همچون آمريکايى ها زندگى کنند و مى کوشند خود را هر چه بيشتربا فرهنگ آنان سازگار کنند و ارزش هاى غالب آمريکا را ارزش واقعى مى دانند.

تنهابرخى از مهاجران و نيز برخى از آمريکايى هاى مسلمان شده، اين طرز تلقى را دارند؛ زيرا اسلام، در عمل، راحت تر از فرهنگ غرب است.

گروه سوم، مسلمانانى هستند که نهبه شدت گروه اول و نه به بى خيالى گروه دوم هستند.

پس از يازدهم سپتامبر، گرايشها شديدتر هم شد. گروهى از شيعيان، در اثر فشارهاى دولت آمريکا، مأيوس شده و از سازگارى با فرهنگ و سياست آمريکا دست برداشته و حتى برخى حاضر به بازگشت به کشورهاى خود شده اند.

برخى ديگر نيز تلاش کرده اند بيشتر دور هم جنع شوند. از نظر جامعهشناسى معلوم نيست چه وضعيتى پيش خواهد آمد.

برخى ديگر نيز با دولت آمريکا براى جنگ عليه تروريسم اعلام همکارى کرده اند و به ويژه، برخى از گروه هاى شيعه، اينتروريسم را به سنّى ها و بنيادگراها نسبت مى دهند و قائل اند آنان که حاضر به سازشو مصالحه با آمريکا نيستند، همين بنيادگراهاى تروريست هستند.

مردم آمريکا نمى دانند تفاوت ميان سنّى و شيعى چيست. آنان حتى نمى دانند که سيک ها مسلمان نيستند وبه همين علت، بسيارى از آنان را به خاطر عمامه شان مورد ضرب و شتم قرار داده اند و کار به جايى رسيد که سيک ها مجبور شدند روى لباسشان علامت مخصوصى بگذارند و بگويند ما مسلمان نيستيم.

حاج حسن ولجى که پس از يازده سپتامبر، در اعلاميه اى که بههمين منظور صادر کرد، تروريسم را محکوم، و در حمايت از جنگ بر ضد تروريسم، خود راهمدل و هم صداى بوش معرفى کرد و با اشاره به سخن بوش که گفته بود: ((همه مسلمانانبد نيستند))، گفت که ما هم مانند هفت مليون مسلمان ديگر، آمريکا را وطن خود مى دانيم، ما پرکارترين و مبتکرترين افراد جامعه ى مسلمان، در ميان ديگر جوامع اسلامى هستيم و بايد به مسلمانان ديگر کمک کنيم با ارزش هاى آمريکايى را درک کنند و اينتنفر نا به جاى ضد آمريکايى را کاهش دهند.

امام حسن قزوينى نيز، که امام جماعت بزرگ ترين مسجد آمريکا در ديترويت است، پس از يازدهم سپتامبر، در راديو، تلويزيون و کليساها ضمن محکوم کردن اين حادثه، زندگى مسلمانان در آمريکا را بسيار خوب توصيف کرد و گفت که مسلمانان بايد وطن جديد خود را بسيار دوست داشته باشند.

به طور کلى، اينان مى خواهند به آمريکايى ها بگويند که از ما نترسيد، مانيز مردم خوبى هستيم و مانند شما کار مى کنيم، فقط به جاى کليسا به مسجد مى رويم، ما را اذيت نکنيد.

پس از يازدهم سپتامبر، مردم مسلمان، بيشتر با غير مسلمانان ارتباط پيداکردند؛ ولى نه به اين منظور که غير مسلمان را مسلمان کنند، بلکه به اين منظور که بهآنان بگويند که بياييد با مراکز اسلامى و اعتقادات ما آشنا شويد.

به اعتقاد من، هر چند براى اين گونه کارها کمى دير شده است، ولى باز هم ارزش دارد. تقريباً همه ى مساجد و مراکز اسلامى در آمريکا برنامه اى براى معرفى اعتقاداتشان به مسيحيان و پيروان ديگر مذاهب دارند.

درباره ى جمعيت مسلمانان و نيز درباره ى تعداد گروه هاى مذهبى در آمريکا اختلاف نظر بسيار وجود دارد.

گروهى اعلام کرده اند که مسلمانان در آمريکا اصلاً نمى توانند بيش از دو ميليون نفر باشند؛ در حالى که اگر شما فقط به کتاب تلفن مراجعه کنيد، اسم مسلمانان بيش از دو ميليون نفر است.

آنان اين طور حساب کرده اند که اگر از مساجد و مراکز اسلامى بپرسيم چند عضو رسمى دارند و تعداد اين افراد را با هم جمع کنيم و بعد تعداد فرزندان آنان را نيز حساب کنيم، مى توانيم بگوييم که تقريباً دو ميليون نفر مسلمان وجود دارد.

اما گروه هاى ديگر،تعداد مسلمانان را در آمريکا را در حدود هشت تا ده ميليون نفر تخمين زدهاند. البته در اين زمينه که از آن ميان، چند نفر شيعه هستند، هيچ آمار مشخصى در دست نيست.

iman بازدید : 23 سه شنبه 18 تیر 1392 نظرات (0)

هشدار آیت الله مکارم درباره اسلام ستیزان 

به گزارش شيعه آنلاين به نقل از مرکز خبر حوزه، حضرت آيت الله شيخ ناصر مکارم شيرازي با تاکيد بر اين‌که خشونت وهابيون افراطي هيچ ارتباطي با اسلام ندارد،تصريح کرد: اجازه نمي‌دهيم گروهي اندک و نادان زمينه اسلام ستيزي را در دنيا فراهم کنند.

اين مرجع تقليد در ديدار جمعي از علماي برجسته کشورهاي سودان و لبنان اظهار کرد: ما بايد به مردم دنيا اعلام کنيم که خشونت و ترورهاي کور جمعي وهابيون افراطي هيچ گونه ارتباطي با اسلام ندارد و ما اجازه نمي‌دهيم کارهاي گروهي اندک و نادان، زمينه اسلام ستيزي را در دنيا فراهم سازد.

وي همچنين افزود: ما بايد به همه مردم دنيا اين حقيقت را انتقال دهيم که اسلام دين محبت و دوستي است حتي قرآن صريحا به ما دستور مي‌دهد اگر غير مسلمانان با شما سر جنگ نداشته باشند با آن ها محبت کنيد و طبق اين دستور مي‌توانيم با همه مردم دنيا به استثناي مستکبران انحصار طلب، هم زيستي مسالمت آميزي داشته باشيم.

حضرت آيت الله مکارم شيرازي، با بيان اين‌که اتحاد مساله مهم امروز مسلمانان است، خاطر نشان کرد: بحمدالله گوش شنوا در دنيا براي پيام اسلام فراوان است؛ زيرا فرهنگ قرآن و اسلام آن قدر غني است که مي تواند انسان هاي سرگردان دنياي امروز را از درد و رنج هاي تمدن مادي بي رحم جهان کنوني نجات بخشد.

وي بيان کرد: در شرايط کنوني مسلمانان بايد دست به دست هم داده و عقب ماندگي هاي علمي و صنعتي را به سرعت جبران کنند؛ زيرا به شهادت تاريخ، بنيانگذار اصلي علوم و فنون جديد علماي اسلام بودند و مورخان غرب نيز به اين حقيقت معترف هستند.

اين مرجع تقليد با تاکيد بر لزوم افزايش تعامل ميان علماي کشورهاي اسلامي گفت: بايد رفت و آمد در ميان علماي اسلام از کشورهاي مختلف گسترش يابد تا بدبيني و سوظن هايي که بذر آن را دشمنان اسلام پاشيدند، بر طرف شده و بتوانيم تصميم گيري مشترکي براي آينده اسلام و مسلمين داشته باشيم.

در پايان اين ديدار تني چند از علماي سودان طي سخناني اظهار اميدواري کرد که در آينده ، علماي ايران از کشورشان ديدن کرده و بدين وسيله ملاقات هاي سازنده تداوم يابد.

تعداد صفحات : 24

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما ایران باید در قبال جنایات اسرائیل علیه شیعیان به او حمله کند یا خیر؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 239
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 9
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 79
  • بازدید ماه : 184
  • بازدید سال : 2,373
  • بازدید کلی : 13,058